بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

۳ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

اصغر زارع کهنمویی؛ وب‌سایت شخصی: هرگز از «کنفرانس اعراب خوزستان در قاهره» و آنچه در آن گذشته و نیز، کنفرانس‌های مشابه دفاع نمی‌کنم. گویا فعالان خارج‌نشین عرب اهل ایران،‌ کنفرانسی با حمایت حزب سلفی وطن در مصر برگزار کرده‌اند که در آن سخنان تندی درباره وضعیت عرب‌های خوزستان گفته شده است.* تقریبا همه سایت‌های چپ و راست،‌ به این کنفرانس واکنش منفی نشان داده‌اند. در این میان،‌ واکنش آقای سیدمحمد خاتمی،‌ متفاوت بود. خاتمی در دیدار با اعضای حزب اراده ملت، حرف‌هایی زده که بخشی از آن،‌ کاملا با ادبیات نه چندان ناآشنای پان‌ایرانیستی بیان شده است.**

  • اصغر زارع کهنمویی

اصغر زارع کهنمویی، خبرآنلاین: پهلویسم یک مکتب است؛ مکتبی برآمده از تبانی استعمار غربی و استبداد شرقی و بالیده در بستری از سراب توسعه و تجدد و سلطه آمریت و خرافه‌گرایی. پهلویسم البته بیش از همه، مدیون اندیشه‌ورزی برخی روشنفکرانِ مرکزگرا است که آرمان ارزشمند یکپارچگی را با دیکتاتوری خشن و آمرانه یکی پنداشته و برای برقراری مکتبی سراسر خون و خشونت بنام پهلویسم، جانانه تلاش کردند. نسل جدید همین روشنفکران هنوز هم در سراپرده‌ی باورهای خود،‌پهلویسم را به‌مثابه یک نوستالوژی ارزشمند پاس می‌دارند و تا جایی که بتوانند در پیدا و پنهان، به تبلیغ و ترویج مکتب پهلویسم مشغول‌اند. نگاشته حاضر تلاش دارد به بازتعریف و بازخوانی ویژگی‌ها و محصولات دردآور این مکتب بپردازد و زنهاری بر این اندیشه‌ورزان اتوکشیده بزند که بازگشت پهلویسم به این جامعه،‌خواب پریشان است.

  • اصغر زارع کهنمویی

اعتماد، اصغر زارع کهنمویی: شهری می‌خواهیم بدون اتوبوس؛ شهری که در خیابان‌هایش، از اتوبوس‌های رنگارنگ و پرابهت خبری نباشد. در آرمان‌شهر ما هرچه هست سواری است؛ پراید و پژو و سمند و پرادو و تویوتا و سورنتو و هزار و یک اتومبیل دیگر؛ همه شخصی و همه تک‌نشین. در این شهر، یا باید ماشین داشته باشی و یا درآمدی خوب که سوار «سواری‌ها» شوی. در این شهر جایی برای «دیگران» نیست، دیگرانی که «ندارند». خیابان‌های شهر ما، پارکینگ سواری‌ها است. ما به شهرمان اتوبوس راه نمی‌دهیم تا با هزینه کم، هزاران نفر را به‌راحتی جابجا کند و خم به ابرو نیاورد. ما می‌خواهیم مسافران ما درمانده شوند. کسانی که پول ندارند آنقدر پیاده‌روی کنند که جانشان درآید. اگر نمی‌خواهند جانشان درآید، اصلا از خانه بیرون نیایند در خانه بمانند و «تلویزیون» ببینند و «نور» و «موج» و «آب» و «خاک» بخورند. چه لزومی دارد، همه آدم‌ها سر کار بروند.

  • اصغر زارع کهنمویی