بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

اشاره: 

تابستان سال گذشته، سخنان دکترسیدجواد طباطبایی درباره آذربایجان در مجله «مهرنامه»، احساسات بسیاری را جریحه‌دار کرد. او پیش از این، شخصیت‌‌های ارزنده‌ای چون عبدالکریم سروش، صادق زیباکلام، داریوش آشوری، جلال آل احمد و علی شریعتی را نیز نواخته بود. اما این بار، با سخنان غیرمسوولانه خود نه یک فرد و نه یک تفکر که یک گروه قومی پرجمعیت و گسترده در سراسر کشور را مورد عنایات ویژه قرار داد. نقد حاضر ناظر به بخش آذربایجانِ گفتگوی بلند مجله وزین مهرنامه با این استاد شناخته‌شده است نه بخش‌های قبل و بعد آن که این بخش‌ها بر مدار سه‌ساله این مجله بوده و اجرای چنین پروژه‌های ارزشمند فکری، جای تقدیر دارد. اهانت‌ها و پریشان‌گویی‌های استاد برجسته علم سیاست در این گفتگو چنان پراکنده و گسترده است که نقد آن لاجرم مطول خواهد شد. ایشان در دو صفحه به  چندین لایه از حرمت هویتی، حقوقی، تاریخی، اخلاقی، سیاسی و امنیتی مردم آذربایجان تاخته و تقریبا جایی را برای «اهانت نکردن» باقی نگذاشته است. سعی می‌شود در این یادداشت، به تک‌تک این اهانت‌ها محترمانه پاسخ داده شود. اما قطعا پردازش عمیق بخش بزرگی از این اهانت‌ها، در این مجال نمی‌گنجد. شایسته است، بگوییم، نوشته حاضر تنها یک یادداشت و جوابیه ژورنالیستی است. نگاه طباطبایی به آذربایجان و ایران، نیازمند رهیافت فلسفی، سیاسی، جامعه‌شناختی، اخلاقی و زبان‌شناختی است که اهل نظر پیش از این بدان پرداخته‌اند و بعدها نیز خواهند پرداخت. این نخستین رفتار اهانت‌آمیز بخش کوچکی از روشنفکری ایرانی به تنوع قومی و به‌خصوص مساله آذربایجان نیست. پیش از سیدجواد طباطبایی، غول‌های بزرگ‌تری نیز دیگری نیز این افاضات غیرمسوولانه را طرح کرده‌اند. شایسته است روشنفکرانِ مقید به حقوق‌بشر، با تالیف کتاب‌ و نگارش مقاله، واکنش‌های شایسته‌ای به این افاضات نشان دهند. 

سیدجواد طباطبایی، اگر یک سخن صواب در این بخشِ پریشان از گفتگوی خود داشته باشد؛ این است: «من شاید نماینده خوبی برای پاسخ‌دادن به این پرسش‌ها نباشم» گل گفتید استاد! و من البته اعتقادی به این بخش از سخن شما نیز ندارم. هر انسان و بالطبع هر آذربایجانی می‌تواند درباره هویت خویشتن سخن بگوید شما نیز  اگرچه به‌نشان‌ِ این گفتگو، آنچنان عرق و اعتقادی به هویتِ آذربایجانی خود که عناصر مشخصی دارد، ندارید؛ اما می‌توانید درباره خویشتنِ خود سخن بگویید. اما این توصیه‌ی دوستانه را با اندکی گلایه به دوستان مهرنامه‌ای خود و دیگر رسانه‌های رسمی و غیررسمی می‌کنم که «سیدجواد طباطبایی» و امثالهم تنها نماینده و سخنگوی یگانه‌ی هویتِ آذربایجانی نیستند؛ دیگرانی نیز هستند که سخن دیگری می‌گویند و شایسته است، آن سخنان نیز که اتفاقا رویدادهای سالیان اخیر را نشان می‌دهد در اکثریت مطلقِ بدون رسانه هستند، شنوده شود. جای بسی تاسف است که تنها عده قلیلی پان‌ایرانیست و نئوپان‌ایرانیست‌ آذربایجانی که هیچ علاقه و عقیده‌ای به هویت آذربایجان ندارند و تنها به اعتبار محل تولد‌شان آذربایجانی هستند، سخن‌گویان رسمی هویت آذربایجان شده‌اند. به یاد داشته باشیم هیچکس استالین مخوف را به‌رغم نسبتش با گرجستان که به قتل عام گرجستان هم پرداخت، هرگز به‌عنوان سخنگوی هویت گرجی‌ها نمی‌شناسد.

  • اصغر زارع کهنمویی

آخرین امتحانم را که می‌دادم، گونی مدرسه را با کتاب‌ها و دفترهای پاره‌پاره‌اش پرت می‌کردم ته رودخانه و دست‌خالی می‌رفتم خانه... . دیگر رنج شکستن نوک مداد و تمام شدن برگه‌های دفتر املا و پاره‌شدن کتاب‌ها و ... آزارم نمی داد. من تهی می‌شدم از همه رنج‌های مکتبی که پر بود از سفر طولانی «خانواده هاشمی» و زیبایی‌های غریب «پارک»های تهران و عظمت ضریح‌های مقدس. گرچه نمره‌های خوبی می‌گرفتم اما از صددرصد محتوای آموزشی، کمترین آشنایی نداشتم. همه کتاب‌ها از تصاویر خانه‌ها و خیابان‌ها و پارک‌ها و چراغ‌های راهنمایی گرفته تا زبان و واژگان آنها، همه برایم غریبه بودند... . حتی خانم معلم نیز، جور دیگری بود زنی که من تا آن روز آن‌گونه‌اش را ندیده بود... همه چیز طور دیگری بود... .

  • اصغر زارع کهنمویی

هفته گذشته، هفته‌ی خبری دو شخصیت برجسته علمی  ایرانی بود:

خبر نخست، غروب تلخ «دکتر جواد هیئت» جراح پرآوازه ایران بود؛ کسی که چهل سال پیش، تنه‌به‌تنه‌ی جراحان مشهور اروپایی در مرز دانش حرکت می‌کرد. او نخستین جراحی قلب باز (1341)  ونخستین پیوند کلیه(1347) را چهار دهه پیش در خاورمیانه(تهران) انجام داد و به همین دلیل، به «پدر قلب ایران» شهرت یافت.

خبر دوم، طلوع شیرین «دکتر مریم میرزاخانی» ریاضی‌دان برجسته ایران بود؛ همو که بهترین جایزه ریاضی جهان را از آن خود کرد. جایزه فیلدز، جایزه بزرگی است، جایزه‌ای که تا کنون هیچ زنی به کف نیاورده و اکنون دختری المپیادی از ایران، صاحب آن است.

رسانه های فارسی‌زبان اعم از صداوسیما و خبرگزاری‌ها و پایگاه‌های خبری و روزنامه‌ها؛ برای طلوع ارزنده مریم میرزاخانی، به‌حق سنگ تمام گذاشتند و در چند روز گذشته صدها خبر و عکس از او و کار بزرگش مخبره کردند؛ اما دریغ، حتی یک رسانه، یک سطر خبر برای رحلت یکی از پرآوازه‌ترین دانشمندان ایران مخابره نکرد. غیر از دو یا سه سایت این ور آبیِِ محلی در تبریز، هیچ یک از رسانه‌های داخلی، این واقعه را منتشر نکردند. این درحالی است رسانه‌های رسمی ترکیه، آذربایجان، قزاقستان، ترکمنستان و.. و رسانه‌های معتبر جهانی نیز، جزئیات واقعه را گفتند و  برخی حتی، ویژه‌برنامه‌های متنوعی منتشر یا پخش کردند.

همانطور که خواهد آمد، مرگ این اسطوره بزرگ، قطعا ارزش خبری دارد؛ حالا اگر رسانه‌های ما خبری منتشر نکردند، احتمالا، دچار خبرخوردگی شده‌اند که برای رسانه‌ ایرانی، فاجعه است چرا که هیچ یک از رسانه‌های ایران، متوجه خبر به این مهمی نشده‌اند و البته چنین فاجعه‌ای جای تاسف بسیار دارد. احتمال دوم این است که آن‌ها خبر را ‌دیده‌اند اما از انتشار آن سرباز زده‌اند و این یعنی «بایکوت» و بایکوت حقیرانه‌ترین گزاره‌ی ممکن برای یک رسانه است.

  • اصغر زارع کهنمویی