بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

۱۸ مطلب با موضوع «محتـــــــــــوا :: جامعه» ثبت شده است

اصغر زارع کهنمویی، روزنامه‌نگار و پژوهشگر اخلاق، سومین اثر خود را با عنوان «پایان تک‌زبانی» مجموعه سیزده گفتگوی پژوهشی درباره حق زبانی مادری، روانه بازار کتاب کرد.

به گزارش...، مقدمه این کتاب را عبدالله رمضان‌زاده معاون دولت اصلاحات و استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران نوشته و افزون بر مقدمه بلند زارع کهنمویی، گفتگوهای مفصلی درباره وجوه مختلف حق زبان مادری با اندیشمندان و اساتید برجسته ایرانی و خارجی، محتوای کتاب را شکل می‌دهند.
دکتر عبدالله رمضان‌زاده در مقدمه این کتاب می‌نویسد: «در ایـران تا قبـل از دولت پهلـوی اول و الگوبـرداری او از آتـاتورک همتای ترکیه‌ای خود، موضوعی به عنوان اختلاف زبانـی در سطح ملـی گـزارش نشده است. سیاست هـای غلط رضاشاه در حوزه های زبانی و فرهنگـی یکی از عوامـل تعارضات قومی پس از جنگ جهانی دوم در سطح ملی شناخته شده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی ضمن رسمیت دادن به زبان فارسی، تلویحا گسترش زبان های مادری اقـوام ایرانی را زمینه‌ساز غنای فرهنگ ملی دانسته و بر آموزش ادبیات قومی تـاکید ورزیده است. طبیعی است که آموزش ادبیات قومی نیازمند تقویت زبانهای قومی ایرانی است و این، بر غنای فرهنگی کشور خواهد افزود. مجموعه حاضر که به کوشش برادرمان آقای اصغرزارع کهنمویی در فضای رسانه‌ای کشور به فـرجـام رسیده، تلاشی است برای بازکردن باب گفتگو درباره یکی از مسائل استراتژیک ایران. قطع یقین، گفتگو مهم‌ترین راهکـار حل مسائل مختلف است.»
مهمان برگ نخست این دفتر، مصطفی ملکیان، روشنفکر و فیلسوف برجسته معاصر است که با عنوان «خطای اخلاقی، حقوقی، زیبایی‌شناختـی و مصلحت‌انگارانه‌ مخالفـانِ آموزش زبان مادری» در صدر نشسته است. رنج دائمی ِ انسان محروم از «آموزش زبان مادری» دومین گفتگوی این مجموعه و دومین بخش مصاحبه مبسوط با استاد ملکیان است که این بار به تبیین رهیافت روانشناختی حق زبان مادری پرداخته شده است. تبیین رهیافت عصب‌روان‌شناختی حق زبان مادری گفتگوی سوم است که با دکتر حسن عشایری، عصب‌شناس مشهور کشورمان انجـام شده است.
دکتر نـاصر فکوهـی، انسان‌شناس بـرجسته ایـرانـی، از معـدود اندیشمندانی است که در برابر نگاه‌های جزم‌اندیش، مواضع دقیق، عالمانه و به‌موقع اتخاذ کرده است. چهارمین برگ دفتر پایانی تک‌زبانی، به تبیین دیدگاه‌های انسانشناختی او درباره زبان مادری اختصاص دارد. تبارشناسی مخالفت‌ها و البته مطالبات جدی اقوام، محتوای پنجمین گفتگوی این مجموعه را شکل می‌دهد که با اکبر اعلمی نماینده مجالس شش و هفتم و یکی از جدی‌ترین سیاستمداران پیگیر اجرایی شدن اصل 15 قانون اساسی انجام شده است.
گفتگوی ششم مجموعه «پایـان تـک زبانی» بـه بررسی آمـاری وضعیت زبانی درایران و جهـان اختصاص دارد. این گفتگو به همراه دو گفتگوی دیگر، با دکتر محرم آقازاده مشاور آموزشی سازمان ملل متحد انجام شده است. »حق آموزش به زبان مادری تفسیربردار نیست»، عنوان برگ هفتم مجموعه و بخش دوم گفتگوی مبسوط با دکتر آقازاده است که در آن مساله حق زبان مـادری از منظر مسائل آموزشی تبیین شده است. بخش سوم این گفتگـو به بعد روانشناختی حق زبان مادری می‌پردازد و گفتگوی هشتم مجموعه » پایان تک زبانـی» را شکل می دهد.
زارع کهنمویی در بـرگ نهم این دفتر، برای تبیین دقیق‌تر متون حقوق بین‌الملل درباره زبان مادری به گفتگو با دکتر اسعد اردلان، استاد حقوق بین‌الملل پرداخته است. گفتگوی دهـم به بررسـی مهم‌ترین بهانه مخالفان زبان مادری اختصـاص دارد. این گفتگو با دکتر ستار عزیزی متخصص قومیت و حقوق بین‌الملل انجام شده است. وی همگام با انبوه متفکران داخلـی و خارجـی، نگاه جزم‌گرایانه مخالفان را با اتکا به تجربه‌ دیگرکشورهای چندزبانه، مطلقا نفی‌ می‌کند.
تبیین مسالة آموزش زبان مادری دراندیشه سیاسی، یازدهمین گفتگوی مجموعه را شکل می دهد که با دکتر فرامرز تقیلو استاد علوم سیاسی دانشگاه تبریز و پژوهشگر قومیت و جهانی شدن انجام شده است. گفتگو با جنوا اسپیترمن، زبـان شناس و متخصـص سیاست‌هــای زبانـی در دوران پسااستعمـاری، دوازهمین بـرگ مجمـوعه «پایـــان تکصدایی» را شکل می‌دهد. «جایی برای نگرانی درباره زبان مادری وجود ندارد»، عنوان آخرین گفتگوی این مجموعه است که به دیدگاه‌های کاتلین هوگ، استاد زبان‌شناسی دانشگاه استرالیای جنوبی اختصاص دارد.
زارع کهنمویی در بخشی از مقدمه بلند خود بر کتاب می‌نویسد: « اجـرایی کردن اصل 15 قانـون اساسی و تحقـق حـق آمـوزش زبان مادری قطعـا به هرچه عادلانه کردن نظام آموزشی خواهد انجامید. از نظر بسیاری از کارشناسان زبده، مساله به حد کافی روشن است. اجرایی کـردن مقولة زبان مادری، درتمام ابعاد سیاسی، فرهنگی، آموزشی و حقوقی، ضروری و در بعد عملـی بسیار روشن است. عده‌ای تلاش دارند برای جلوگیری و سنگ‌ا نـدازی، مسالـه را بسیار پیچیـده و بغرنج جلوه بدهند. مخالفـان می‌خـواهند با ارائه براهینی متناقض و نادرست، مسالـه را از سطح فرهنگی و آموزشی به سطح سیاسی ارتقا دهند و حق آموزش را دقیقا در برابر مصلحت ارزنده امنیت قـرار دهند. این ِ هنر دولتمردان است که آهنگ ایـن مخالفت‌ها را بشناسند.»
اصغر زارع کهنمویی، پیش از این، دو مجموعه «انقلاب اخلاقی» و «برابری و رفع تبعیض» را منتشر کرده که با استقبال گسترده مخاطبان مواجه شده است به طوری که چاپ اول برابری و رفع تبعیض، در دو هفته تمام شده و اینک چاپ دوم آن در دسترس است. وی، به زودی، چهارمین کتاب خود را تحت عنوان «اخلاق، فصل نخست تغییر» به همراه چاپ دومِ «انقلاب اخلاقی» را منتشر می‌کند.
پایان تک‌زبانی در 200 صفحه، 500 نسخه و به بهای 14000 تومان به همت انتشارات موغام در تبریز چاپ و در سراسر کشور پخش شده است.

  • اصغر زارع کهنمویی

«‌تنها در سال 93 شانزده میلیون ایرانی موبایل هوشمند خریداری کرده‌اند»، «اینترنت‌موبایل، هشت میلیون کاربر فعال دارد»، «بیست میلیون گوشی هوشمند در دست ایرانی‌ها می‌چرخد»، «تعداد پیامک‌های نوورز امسال، 2.3 میلیارد کاهش داشته است»؛ این گزاره‌ها و گزاره‌هایی از این دست، یک «خبر بزرگ» را روایت می‌کنند: «سبک زندگی انسان ایرانی با دگردیسی بزرگی مواجه است». این دگردیسی البته همزمان نگرانی‌ها و برکات بسیاری دارد. حقیقت این است که تلفن‌ همراه هوشمند، انسان امروزی را به موجودی «هماره بر خط» تبدیل کرده است. امکان همزمان «آگاهی‌‌آنلاین»، «انتشار‌‌ ‌دیدگاه» و «تصمیم عمل‌گرایانه» بدون نیاز به «ابزار غیر»، «حضور فیزیکی» و  «محدودیت زمانی» برای موجودی عملگرا و اجتماعی، فرصتی بی‌نظیر است. در این میان، جنبش‌ اجتماعی به دلیل ماهیت عمل‌گرا و جامعه‌گرای خود، از «وضعیت» و «امکان» تلفن همراه هوشمند بهره مضاعف می‌برد. موبایل‌رسانه افزون بر اینکه تاثیر بسیار شگرفی بر جنبش‌های موجود (جنبش‌های‌کلاسیک) می‌گذارد به‌گونه‌ای که حتی گاه ماهیت جنبش را متحول می‌کند؛ در بعدی قراتر، جنبش‌های جدیدی می‌آفریند که تا پیش از این، به‌دلیل محرومیت از ملزومات کلاسیک، امکان ظهور نداشته‌اند. مرتضی پاشایی و واکنش حیرت‌آور جوانان و نوجوانان به این مساله، یکی از نشانه‌های تاثیر موبایل هوشمند بر جامعه است. برای واکاوی بیشتر این تاثیرات و فرصت‌ها و تهدید‌ها، با دکتر هادی خانیکی استاد علم ارتباطات گفتگو کرده‌ایم. این گفتگو که دقیقا در حاشیه یک همایش علمی در دانشگاه تهران انجام شد، شاید از آن جهت خواندنی‌تر باشد که بگوییم خانیکی عضو کمیته علمی همایشی ملی درباره این پدیده جدید است که خرداد سال جاری تحت عنوان «تلفن همراه هوشمند و سبک زندگی» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی جهاددانشگاهی برگزار می‌شود. 

  • اصغر زارع کهنمویی

«کارآفرینی» و «اشتغال» عملی‌ترین روش برای تحقق حقوق زنان است. در بسیاری از سطوح اجتماعی و حقوقی، اکثر زنانی که تحت ظلم نظام مردانه (نه لزوماً تحت ستم مردان) قرار دارند، بیکار هستند و مهم‌تر از آن، کاری برای انجام دادن بلد نیستند. هژمونی مردانه اینان را موجوداتی بدون هرگونه تخصص بار آورده است. من با زنان زیادی از جنس زنان مظلومِ توسری‌خور، گفتگو کرده‌ام، آنان به معنی واقعی کلمه، مدیون و محتاج مردان هستند. آنان تقریباً هیچ کاری بلد نیستند و بدون تکیه به یک مرد، قطعاً از گرسنگی می‌میرند

  • اصغر زارع کهنمویی

مرتضی پاشایی که مرد، نسل جدید غمباد گرفت. جوانان و نوجوانان گریان با تمام احساس، مرگ بر «مرگ» گفتند. مرگ، محرم یواشکی‌ترین لحظه‌های آنان را گرفته بود. مرتضی پاشایی صدای آنان بود صدایی که «سرطان» خیلی زود، خفه‌اش کرد. سونامی سرطان چنان در این سرزمین تاخت و تاز می‌کند که تو گویی، برای بردن انسان‌ها به گور، با وبا و حصبه سالیان ماضی کورس گذاشته است. من از ایدز آفریقایی و ابولای عربستانی سخن نمی‌گویم، من از سرطان ایرانی حرف می‌زنم؛ بیماری هولناکی که دوستان و کسان و نخبگان و معشوقه‌ها و عاشقان ما را می‌یلعد.

این بار باید به حضور جدی یک «فوبیا» فرصت بدهیم تا در کلان‌ترین و جدی‌ترین حالت ممکن در نهاد ایرانی‌ها شعله‌ور شود: سرطان‌فوبیا. بله باید از سرطان ترسید، باید به مبارزه و مقابله با آن پرداخت، باید درباره راه‌های پیشگیری از ابتلا به آن  اندیشه کرد. باید مردم را آموزش داد. باید از همه احتمالات ابتلا به آن، پرهیز کرد. باید ترسید و خود را از این حیوان درنده بی‌صدا و بی‌غره نجات داد. اما کسانی که گرفتار این اختاپوس هراسناک هستند؛ چه کنند؟ آیا آنان باید بمیرند؟ آیا مرگ محتوم فرجام آنان است؟ نباید تلاشی برای نجات آنان کرد؟ علم پزشکی می‌گوید، می‌توان شرایطی مهیا کرد که آنان به زندگی بازگردند. بخش بزرگی از این «شرایط» نه در اختیار جامعه مدنی که وابسته به آن بخش ا حاکمیت است که نظام سلامت را مدیریت می‌کند. رشد دانش پزشکی، کم‌کردن هزینه‌های درمان، توسعه صنعت بیمه و ترویج نیکوکاری در حوزه سلامت و ... همه از آن نوع اقدامات است که اراده نهاد قدرت و سرمایه را می‌طلبد.

  • اصغر زارع کهنمویی

برادرم، آقامسعود رفیعی طالقانی روزنامه‌نگار دقیق و دبیر سرویس موفق طرح نوی روزنامه شهروند، منت نهاده و در شماره امروز این روزنامه، نقدی خوب و پرمایه برای یادداشت بنده حقیر درباره حضور پیش‌بینی‌ناپذیر مردم در سوگ مرتضی پاشایی (و خیابان حرف‌هایی دارد...) نوشته است. من نقد ایشان را دو بار و با دقت خواندم. بخش‌هایی از سخنان آقامسعود را قبول دارم و برای دیگر بخش‌ها نیز، پاسخ دارم اما؛ فعلا تنها و تنها متن نقد ارزنده او را اینجا می‌آورم. سخن و پاسخ من بماند برای وقتی که این نقد نیز همانند یادداشت بنده فرصت خوانده شدن بیابد... . از آقامسعود عزیز، از ته دل ممنونم که یادداشت مرا خواند و با تمام وجود خوشحالم که لایق نقد او شدم... .

  • اصغر زارع کهنمویی

مرتضی پاشایی چهره این هفته نبود؛ چهره هفته دختران و پسران گریانی بودند که جمعه ‌شب گذشته در اوج بهت و حیرت کنشگران اجتماعی، به خیابان آمدند تا برای اویی که «دیگر نیست» اشک بریزند. آن شب نقطه آغاز یک نگرش جدید بود. همخوانی دسته‌جمعی ترانه‌ای سوزناک که مال زمان دلتنگی است، نشان داد که این نسل چقدر دلتنگ است و چقدر غمناک رفتن. آنها آن ترانه سخت و تلخ پاشایی را حفظ بودند و بدون کمترین هماهنگی قبلی، دست‌ها را به آسمان ساییدند و رنج تمام‌شدن را سرودند.

آنان چنان برای او اشک ریختند که انگار سالیان بسیار، او محرم یواشکی‌ترین احساسات و لحظه‌های یواشکی آنها بوده است. آن شب، رخ‌نمایی نسل جدید انسان ایرانی بود، نسلی به ‌غایت عاطفی، مهربان، ساده و دلتنگ. خیابان‌های شیک ایران این‌بار مارش رفتن می‌زد سرودی با حنجره تازه کسانی که شاید بیش از هر چیزی با دلتنگی آشنا هستند.

  • اصغر زارع کهنمویی

جمعه‌شب گذشته جامعه‌شناسی ایران، مبهوت کنش نسل جدیدی شد که انگار تقریبا هیچ جا حضور نداشته‌اند و یک باره از «عدم» به «خیابان» آمده‌اند. تحلیل‌گرهای اجتماعی، هرگز پیش‌بینی نمی‌کردند نسل جدید اینچنین خودجوش و متراکم، خیابان‌های کلانشهرها را برای وداع با خواننده جوانِ نه‌چندان معروف و موفق تصرف کند.

به‌راستی زیرپوست این جامعه چه می‌گذرد؟ آیا جامعه ایران در آستانه ورود به یکی از مهمترین پیچ‌های تاریخی خود است؟ آیا انسان ایرانی که دهه پنجاه برای خرید کتابچه سخنرانی‌های شریعتی صف می‌کشید(کنش انقلابی) و دهه شصت که برای دیدن روح‌الله سرسپرده جماران می‌شد(کنش مذهبی) و دهه هفتاد که برای شنیدن سخنان سروش بی‌تابی می‌کرد (کنش روشنفکری)  و دهه هشتاد برای مبارزه با دروغ و ناکارآمدی به خیابان می‌آمد(کنش سیاسی)؛ اکنون دارد وارد کنش اجتماعی خود می‌شود؟ او اینک نه برای سیاست و نه برای انقلاب، که برای «زیبا زیستن» مدام به خیابان می‌آید یک روز برای مقابله با اعتراض به اسیدپاشی و روزی دیگر برای وداع با اسطوره‌ای که اسطوره نبود.

  • اصغر زارع کهنمویی

ایرانی‌ها روزانه حداقل 45  انسان را به‌طرز وحشتناکی می‌کشند ولی آب از آب تکان نمی‌خورد. ما یکدیگر را وسط خیابان له می‌کنیم و خود را متمدن و مسلمان می‌خوانیم. بدتر اینکه تلاشی برای پایان این جشنواره آدم‌کشی هم نداریم. کشتن و کشته‌شدن در خیابان‌ها و جاده‌های کشور ما گویی یک امر عادی است، اتفاقی که نباید برایش خیلی اهمیت داد!

ما بی‌اعتنا به آمارهای بسیار هولناک کشته‌ها و زخمی‌ها، همچنان بر پدال گاز پای می‌فشاریم و نمی‌دانیم که سرعت زیاد یعنی فرود آوردن شمشیر تیز بر فرقِ انسان‌های بیگناه. ما در خیابان‌ها رانندگی نمی‌کنیم، دوئل می‌کنیم. گویی برای ما کشتن و کشته شدن مهم نیست، مهم این است که «برسیم» کجا و با چه هزینه‌ای؟ این اهمیت ندارد. کشتن گویی مرام ما است. می‌کشیم تا زودتر برسیم!

  • اصغر زارع کهنمویی

به‌ باور من، مهمترین جنایت بشری را نخبگانی مرتکب می‌شوند که خوب می‌فهمند و حتی احساس مسوولیت هم می‌کنند و حتی از «وضعیت» حاضر نیز رنج می‌برند اما چون «می‌ترسند» سخن نمی‌گویند. ترسوها، بزرگترین خائنان بشریت‌اند. هرچه ترسوتر، خائن‌تر.
ترس نخبگان البته گونه‌های مختلفی دارد. یکی از آنها هراس از متهم‌شدن به نارواها است. من وقتی نخبگان بسیاری را برای ننوشتن و سخن نگفتن و ساکت بودنشان (در اوج رنج) سرزنش می‌کنم، هراس بسیار فربه‌ای را از اتهامات متنوع مطرح می‌کنند. آنها می‌ترسند به چیزهایی متهم شوند که واقعا آنگونه نیستند، اتهاماتی که می تواند بخشی از هستی آنها را به خطر بیاندازد.

  • اصغر زارع کهنمویی

اصغر زارع کهنمویی – انصاف: طرح انتقال پایتخت بلاخره در مجلس شورای اسلامی مطرح شد. امنیت، محیط زیست، ترافیک، زلزله، بحران‌های اجتماعی و سیاسی از جمله ضرورت‌های طرح این بحث است. به نظر می‌رسد این‌بار اراده‌ای جدی در نظام جمهوری اسلامی برای حل این معضل بزرگ وجود دارد معضلی که رفته رفته بصورت تصاعدی گسترده‌تر می‌شود.

سخن من در این مجال، بحث درباره این ضرورت‌ها نیست. من می‌خواهم به یکی دیگر از دلایل اصلی ایجاد این بحران اشاره کنم. اگر «مهاجرت» اصلی‌ترین عامل ایجاد بحرانِ تهران باشد، در توالی آن بحران یا مساله دیگر جامعه ایران رخ‌نمایی می‌کند و آن مساله «قومیت» است. برج آزادی تهران، شاهد بزرگِ فاجعه است. مهاجران تهران یا کارگرند یا دانشجو، یا سرمایه‌گذار یا سیاستمدار، یا فرهنگی‌اند یا هنرمند. تهران کعبة آمال کسانی است که در دیار خود نمی‌توانند به آمال خود برسند بنابراین رهسپار تهران می‌شوند. در بازخوانی دلایل مهاجرت اما، بیش از هر دلیل دیگری، بلافاصله به مساله قومیت می‌رسیم. «قومیت» و «مهاجرت» چنان به هم پیوسته‌اند که گویی همزاد هم‌اند. با بررسی آمارهای رسمی، بیشترین مهاجران تهران را قومیت‌ها تشکیل می‌دهند و مهاجران منطقه آذربایجان بخصوص آذربایجان شرقی در صدر آن نشسته‌اند.

  • اصغر زارع کهنمویی

دانش شناخت انسان

انسان را موجود ناشناخته خوانده‌اند. پیچیدگی‌های مطالعه این موجود زمانی عریان می‌شود که او را اجتماعی و مدنی بخوانیم. کشف رمزگونه‌ی رازهای بی‌شمار این موجود، ابزاری فراتر از خرافه‌گویی‌ها و البته دقیق‌تر از غیب‌گویی‌هایی می‌خواهد که گاه طرفداران  و معتقدان بسیار دارد. بازگشایی رمزهای سر به مهر انسانِ اجتماعی – سیاسی، دانشِ آکادمیک می‌طلبد. دانش شنخات انسان، نه جامعه‌شناسی و نه فلسفه و نه روانش‌شناسی است؛ ترکیبی از همه این‌ها است رشته‌ای بین‌رشته‌ای که می‌خواهد جعبه سیاه انسان اجتماعی را بخواند.

انسان‌شناسی ایرانی، پروژه‌ای به قامت یک قاره

انسان‌شناسی برای جامعه ما زمانی حیاتی‌تر، ضروری‌تر و البته سخت‌تر جلوه می‌کند که بپذیریم انسانِ ایرانی، هویت یکسانی ندارد. هویت انسانِ اجتماعی در ایران، چنان متنوع و رنگارنگ است که شناخت و فهم آن به اندازه همه پروژه‌های انسان‌شناسی یک قاره وسیع وقت و انرژی می‌برد. اما متاسفانه انسان‌شناسیِ ایرانی نحیف است و توان تبیین انسانِ ایرانی و قدرت پیگیری این پروژه حجیم و بزرگ را ندارد.

  • اصغر زارع کهنمویی

اصغر زارع کهنمویی - فیس‌نوشت: جاجرود را که رد کنی نرسیده به بومهن، تقریبا چسبیده به سمت چپ جاده، برج‌های نه‌طبقه آبی و نارنجی را می‌بینی که وسط بیابان سر به آسمان ساییده‌اند. این مجموعه شش هزار واحدی، بخش اول مسکن مهر پردیس است که مهمترین و افتخارآمیزترین پروژه دولت مهرورز تلقی می‌شود. یکی از این شش‌هزار واحد، به‌لطف عدالت‌ احمدی‌نژادی و البته با پیگیری‌های بسیار به بنده تعلق دارد. من از اسفند امسال به‌رغم مخالفت بسیاری از دوستان و خانواده، در همین واحد ارزشمندی که تنها دارایی بنده هم هست، ساکن شدم.
سکونت هشت‌ماهه یک روزنامه‌نگار در این مجموعه نوپا، کافی است تا مسائل اجتماعی و عمرانی ریز و درشت را با عینک ویژه ای بپاید. کاش تنبلی نمی کردم و رویدادها و روندها را می‌نوشتم که اگر می‌نوشتم قطعا روایت خاصی از تشکیل یک جامعه نوپا ارائه می کردم.
آنچه اینجا متولد می شود، "یک جامعه جدیدِ ضعیفِ بی‌هویت" است. دولت، مسکن مهر را در بیابان ساخت بدون امکانات فرهنگی، اجتماعی، شهری و عمرانی. عده ای آدم از همه جای تهران(از همه جای کشور) با باورها و سبک‌های زیستی متفاوت آمده اند در درون آپارتمان‌های یکرنگ و یکسان جا گرفته اند. اینجا یک جامعه جدید استد که همه جور تنوع را می‌توان در آن رویت کرد؛ از تنوع طبقاتی تا تنوع قومی و زبانی و فرهنگی.
پای برخی بلوک‌ها اتومبیل‌های بسیار گران قیمت پارک می‌شود و در برابر آن کودکانی می‌‌بینی که با لباس بسیار نامناسب و سر و صورت پژمرده در کنار همین اتومبیل‌ها با اسبّ بهلولی خود بازی می کنند.

  • اصغر زارع کهنمویی

اصغر زارع کهنمویی، نسیم بیداری: هرگاه از جلوی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران می‌گذرم، یاد تمام گفت‌وگوهایی می‌افتم که در این سال‌ها با جامعه‌شناسان مطرح این مرکز معتبر علمی انجام داده‌ام؛ اما، هرگز فکر نمی‌کردم؛ این‌بار سخن یکی دیگر از همین متخصصان علم‌الاجتماع، چنان تلخ باشد که بر تاریکی شبانه و سرمای زمستانی یازدهم دیماه نیز غلبه کند. سعید معیدفر، جامعه‌شناسی است که این روزها سخنانش بسیار بر صحیفه‌ رسانه‌ها جاری است. او پیش از این، بارها از فروپاشی جامعه سخن گفته است؛ در این گفتگو، اما از فروپاشی، پا فراتر می‌نهد و از اضمحلال و نابودی تمام‌عیار سخن می‌گوید. او بر فساد گسترده و سازمان‌یافته تاکید می‌کند و می‌گوید؛ زیرپوست جوامع غیردموکراتیک، فساد به‌طرز گسترده‌ای جریان دارد. معیدفر، در بازکاوی تاریخی فساد، از تشکیل دولت مدرن و نابودکردن استقلال فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی قومیت‌ها، به‌عنوان اصلی‌ترین عامل فساد یاد می‌کند و تنها راه عبور از بحران‌ اخلاقی و فساد گسترده را به‌رسمیت‌شناختن تنوع فرهنگی و حقوق فردی انسان‌ها اعلام می‌دارد.

مشاهده و دانلود کلیپ گزیده گفتگو  حجم: 16.8 مگابایت

  • اصغر زارع کهنمویی

اعتماد، اصغر زارع کهنمویی: شهری می‌خواهیم بدون اتوبوس؛ شهری که در خیابان‌هایش، از اتوبوس‌های رنگارنگ و پرابهت خبری نباشد. در آرمان‌شهر ما هرچه هست سواری است؛ پراید و پژو و سمند و پرادو و تویوتا و سورنتو و هزار و یک اتومبیل دیگر؛ همه شخصی و همه تک‌نشین. در این شهر، یا باید ماشین داشته باشی و یا درآمدی خوب که سوار «سواری‌ها» شوی. در این شهر جایی برای «دیگران» نیست، دیگرانی که «ندارند». خیابان‌های شهر ما، پارکینگ سواری‌ها است. ما به شهرمان اتوبوس راه نمی‌دهیم تا با هزینه کم، هزاران نفر را به‌راحتی جابجا کند و خم به ابرو نیاورد. ما می‌خواهیم مسافران ما درمانده شوند. کسانی که پول ندارند آنقدر پیاده‌روی کنند که جانشان درآید. اگر نمی‌خواهند جانشان درآید، اصلا از خانه بیرون نیایند در خانه بمانند و «تلویزیون» ببینند و «نور» و «موج» و «آب» و «خاک» بخورند. چه لزومی دارد، همه آدم‌ها سر کار بروند.

  • اصغر زارع کهنمویی

اصغر زارع کهنمویی؛ اعتماد: اینجا حیات سکته کرده است. ناری نیست، نوری نیست، صوری نیست، صدایی نیست، هیچ نیست، حتی نیایش و خواهش هم نیست، تو گویی آفرینشی هم در کار نیست. بهت است و اشک‌های فرو خورده و گرد مرگ. پشت هر کوهی تلی از خاک است. پانصد بم فروریخته و زنان و مردانی نگران، افسرده، مبهوت و چشم‌به‌راه. آذربایجان غمباد زده است. باید ساعت‌ها در لابلای کوه ها چشم به جاده‌ای که جاده نیست، بدوزی تا روستاها را که دیگر روستا نیستند، سان ببینی؛ مرگ را سان ببینی.

اینجا بم نیست. زمین هموار کویر نیست. اینجا کوهستان است. کوه های سر به فلک ساییده، اراده آدمی را به نزاع خسته کننده و بی‌پایان فرا می‌خوانند. اینجا در صدوبیست کیلومتری فرودگاه تبریزٰ، حتی فرود بالگرد نیز با مشقات فراوانی همراه است. چند بار باید فرود آیی و بلند شوی، تا همه را نجات داده باشی؟ من به شما می گویم؛ پانصد و سی بار. تراژدی بم بزرگ بود و همه حجم آن در یک فضای قابل دسترسی متمرکز بود و تراژدی آذربایجان بزرگ تر است در حجمی وسیع و پراکنده.

  • اصغر زارع کهنمویی

اصغر زارع کهنمویی - شرق: روزنامه‌نگاری شاید بیش از هر حوزه دیگری، عرصه این جدال باشد؛ جدال امید و یاس. اگرچه روزنامه‌نگار ایرانی با آیه‌‌های یاس بسیار آشنا است اما دکتر کاظم معتمدنژاد می‌گوید: «روزنامه‌نگاری بر امید استوار است». در گفتگو با پدر علم ارتباطات، به بازخوانی این جدال پرداخته‌ایم. او با تبیین فلسفه امید در ژورنالیسم، وظیفه روزنامه‌نگار را تزریق امید و آگاهی به جامعه می‌داند و شرط آن را آگاه بودن و امیدوار بودن روزنامه‌نگار. معتمدنژاد فضای فعلی روزنامه‌نگاری در ایران را مورد قبول و به آینده آن بسیار امیدوار است. وی در بخش دیگری از گفتگو، درباره نشریات غیرفارسی‌زبان می‌گوید؛ انتشار روزنامه به زبان‌های غیررسمی مثل ترکی و کردی یک حق شناخته شده در حقوق مطبوعات و اخلاق حرفه‌ای روزنامه‌نگاری است و هیچگونه تبعیضی بین این نشریات و نشریات فارس‌زبان نباید باشد.

  • اصغر زارع کهنمویی

«درد» آشناترین واژه زیست‌جهان انسان و «درمان» همزاد آن است و به همین دلیل، نظام سلامت، شاید قدیمی‌ترین نهاد بشرساخت انسان باشد، نهادی که باید بیش از همه دیگرنهادها اخلاقی باشد چون کوچکترین بداخلاقی، به زایش رنج‌های مضاعف منجر می‌شود. در هشتمین برگ اقتراح «اخلاق، فصل نخست تغییر» به گفتگو با دکتر محمود عباسی، فارغ التحصیل حقوق پزشکی از دانشگاه سوربن و رییس مرکز تحقیقات اخلاق و حقوق پزشکی، مدیر گروه اخلاق پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی نشسته‌ایم. او در این گفت‌وگو، ضمن تبیین جایگاه رهیافت‌های مختلف اخلاقی در حوزه سلامت به اهمیت عدالت، آگاهی عمومی و آموزش در این حوزه و نسبت آن با اخلاق می پردازد. دبیر انجمن علمی حقوق پزشکی ایران با تاکید بر لزوم رفع نواقص قوانین و مقررات حوزه سلامت و اخلاق حرفه‌ای حوزه پزشکی، بر تحول اساسی در آموزش پزشکی تاکید می‌کند. وی پیشنهاد می‌کند هرچه زودتر شورای عالی اخلاق در کشور تاسیس شود.

  • اصغر زارع کهنمویی

1) خیانت و سیاست

در فیلم پدرخوانده شاهکار سه گانه جرار فورد کاپولا، جمله ای بر زبان قهرمان داستان می چرخد که شاه کلید تاریخ خیانت است: « جنایت و سیاست دو روی یک سکه اند ». این رمز تلخ تاریخ است که مستاجران کاخ شیشه ای سیاست از  پله های خیانت بالا روند. کنشگر سیاسی آنجا که اخلاق می گزیند، این قصر شکننده فرو می ریزد و به یکباره بر عدم می رود.

  • اصغر زارع کهنمویی