بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

«ما ایرانیان برخلاف تلقی عوام، در عصر هخامنشی در مقایسه با یونان و چین و هند و مصر و بین‌النهرین، در حوزه فکر و فرهنگ تقریبا بی‌سواد تلقی می‌شدیم.» این را دکتر ابراهیم موسی‌پور، مدیر گروه تاریخ اجتماعی بنیاد دائره المعارف اسلامی می‌گوید که میهمان برگ چهارم اقتراح «آسیب‌شناسی وضع تفکر در ایران معاصر» است. او در این گفتگو، در تبیین چرایی نابسامانی تفکر در ایران معاصر، با اشاره بر آفت روش‌شناختی در بررسی آسیب‌ها به پرهیزگاری در روش تاکید می‌کند و در ادامه ضمن نقد دیدگاه ناصحیح درباره وضعیت تفکر در ایران باستان، از اغراق آمیز بودن تصورات برخی ایرانیان درباره میزان فربهی اندیشه ایرانی در عصر شکوهمند هخامنشی سخن می‌گوید و در نهایت با تاکید بر نقش بسیار روشنفکران در نابسامانی وضعیت تفکر در قیاس با اصحاب قدرت، به تبیین ناتوانی استبداد در تضعیف اندیشه و نیز، روش‌شناسی فرایند دستیابی به نظریه می‌پردازد.

 

برای آسیب‌شناسی وضع تفکر ایران معاصر چه باید بکنیم؟

ده‌ها سال است که شمار قابل‌توجهی از متفکران ایرانی در داخل یا خارج ایران درباره فرهنگ‌اندیشگی ایرانیان سخن گفته‌اند که بخش بزرگی از این مباحث، ابعاد آسیب‌شناختی هم داشته و از این میان بسیاری هم به نقد و ارزیابی یا رد آرای برخی دیگر پرداخته‌اند . حجم این آرا و مجادلاتی که درباره آنها شکل گرفته آنقدر زیاد است که می‌توان اصلا به آسیب‌شناسی خود این مباحث هم دست زد یعنی آسیب‌شناسیِ آسیب‌شناسی تفکر در ایران. برخی از این مباحث البته از منظرها و با روش‌هایی صورت گرفته که با یکدیگر همسنجی‌ناپذیرند . هم‌سنجی‌ناپذیری یا غیرقابل مقایسه بودن،‌ عارضه ای بسیار مهم است که در مباحث انتقادی امروز ایرانیان کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد. بسیاری یا این نکته روش‌شناختی را نمی‌دانند یا در قبال آن تغافل می‌کنند، راستش اگر قرار باشد یک نویسنده خیلی خودش را درگیر این ملاحظات پرهیزکارانه روش‌شناختی کند، طبیعی است که نمی‌تواند هر روز و در هر روزنامه و مجله و سمیناری و در هر موردی که اول صبح به او پیشنهاد می‌شود، مطلب بنویسد و اظهارنظر کند. شما وقتی چند نشریه امروزین را که بار پیشتازی در اندیشه معاصر را بر عهده گرفته‌اند می‌خوانید، یک گروه معدود در هر شماره نشریه راجع به طیف متنوعی از موضوعات اظهارنظر می‌کنند، آن هم اظهارنظرهای عالم‌مآبانه! کار این نویسندگان شبیه وضع دانشگاه‌های ماست که در آنها در یک گروه آموزشی علوم انسانی ، مثلا در مقطع دکتری می‌بینید شش دانشجو، شش ساله با شش موضوع متفاوت را قرار است دفاع کنند‌، اما یک تیم ثابت شش،‌ هفت نفره راهنمایی ، مشاوره و داوری هر شش‌ رساله را در دست دارد، اگر عکس‌های لحظه اعلام نمره رساله های این شش دانشجو را در روز دفاع‌شان کنار هم بگذارید هرگز نمی‌توانید بفهمید کدام عکس مال کدام دفاعیه است! همین اظهارنظرهای گتره ای درباره بهار عربی و مقایسه بی‌وجه همه کشورها با یکدیگر در رسانه‌های ما نمونه دیگری است از رواج و غلبه گفتمان «آشفته روش» در حوزه اندیشه معاصر. در حوزه نقد فرهنگ اندیشگی، مشکلات روش‌شناختی، آن قدر بارز و بهتر است بگوییم مشعشع است که چشم بیننده را می‌زند و گاه اصلا نمی‌توان به مطالعه اضافات آن صاحب‌نظر دانشمند ادامه داد.

 

چطور می‌توانیم بر این مشکلات روش‌شناختی غلبه کنیم؟

آموزش درست. ببینید مطالعه آنچه شما وضعیت تفکر در ایران می‌خوانید یک رشته تعریف شده دانشگاهی است. تاریخ فرهنگی صرف نظر از اختلاف‌نظرها درباره حوزه کار آن، زمینه‌ها، الگوها و چگونگی تولید اندیشه‌ها و نحوه ظهور و بروز آنها و چگونگی انتقال و مسیرهای انتقالی آنها و تاثیرگذاری آنها در جوامع در گذر زمان می‌پردازد.

ما در ایران اصلا رشته تاریخ فرهنگی نداریم. همه کسانی که در این حوزه‌ها قلم زده‌اند یا پزشک و مهندس بوده‌اند، یا فلسفه و علوم سیاسی یا در بهترین حالت تاریخ سیاسی یا جامعه‌شناسی خوانده‌اند. ابزار روش‌شناختی و روش تحقیق این رشته‌ها برای فراچنگ آوردن آنچه در پژوهش راجع به تاریخ اندیشه مدنظر است به طرز کاملا آشکار و البته مضحکی، ناکارآمد و نامناسب است.

توجه کنید کسی که فلسفه خوانده یا حتی یک فیلسوف، لزوما عالم به تاریخ فلسفه نیست. روش‌شناسی و روش تحقیق در فلسفه ومطالعه مقولات فلسفی یا روش‌شناسی و روش تحقیق در تاریخ فلسفه و اندیشه‌های فلسفه یکی نیست. در بررسی تاریخ اندیشه، شما باید زمانه و زمینه پیدایش و بروز یک اندیشه را بشناسید، تبارشناسی اندیشه همان‌قدر آموزش،‌ تخصص و ابزار می‌خواهد که تبارشناسی یک موتیف روی سفال‌های باستانی یا یک نوع ویژه طاق‌بندی در آثار معماری باستانی در پژوهش‌های باستان‌شناختی؛ و به نظر من آن اولی از کار باستان‌شناسی دشوارتر هم است. عجب است که حالا چرا فلسفه‌خوانده‌‌ها یا جامعه‌شناسی‌خوانده‌ها سراغ این کار آسان‌تر نمی‌روند!

 

مشکل دقیقا کجاست؟

مشکل اینجاست که وقتی نویسنده ما – چه اهل فلسفه باشد یا جامعه‌شناسی یا هرچه که فاقد کارآیی برای مطالعه تحولات تاریخی اندیشه است_ قاعدتا نمی‌تواند زمانه و زمینه پیدایش یک اندیشه بخصوص را بشناسد، آن حرف‌های ظاهرا پرمغزش را از کجا می‌آورد؟ مثلا همین الان شما تصمیم بگیرید در روزنامه‌تان پرونده‌یی برای بررسی تب دانشنامه‌‌نویسی در ایران معاصر تهیه کنید. همیشه یک تعداد عالم همه‌چیزدان و اتفاقا تندنویس دم‌دست‌تان هست که سریعا درباره دانش‌نامه‌نویسی در ایران برای شما حرف بزنند،‌ نقد کنند، چارچوب‌های فنی ارایه کنند و اصلا نظریه صادر کنند. من نمی‌دانم چرا شما می‌گویید که ایرانیان دیگر فکر نمی کنند و تولید اندیشه ندارند؟ در روزنامه‌ها و مجلات و کانال‌های رادیو و تلویزیون در هر روز صدها نظریه صادر می شود و برای تولید یک نظریه کافی است تلفن را بردارید به یکی از این علمای گاه 22 ساله زنگ بزنید، حدود نیم ساعت بعد یک نظریه تولید شده است. اجازه بدهید مثال نزنم . بگذارید یک شعر عربی برایتان بخوانم هر چند در ادبیات فارسی بویژه در مثنوی عبارات دقیق‌تری برای توصیف کار برخی از این صاحب نظران هست: "ایها المنکح الثریاسهیلا؛ عمرک الله کیف یلتقیان ؛ هی شامیه اذا ما استقلت ؛ و سهیل اذا استقل یمان." ای کسی که ثریا را به عقد سهیل درآورده‌یی خدایت عمر دهد. ثریا و سهیل (دو ستاره‌اند در دو سوی متفاوت آسمان) ؛ چگونه و با چه مبنای منطقی و روش‌شناختی ، این دو را در کنار هم قرار داده‌یی! ببینید همین الان روزنامه ها یا مجلات چاپ شده در روزهای اخیر را که ورق بزنید می توانید از این دست اظهار نظر ها پیدا کنید. کسانی هستند که شان و منزلت بالایی هم در میان اصحاب مطبوعات دارند و چه بسا همین نشریات روشنفکری زحمتکش ما حاضر نباشند نقد دیگران را در باره حرفهای این افراد چاپ کنند. کسانی هستند که ساده ترین اصول تارخ نگاری را که بلد نیستند، سهل است حتی بلد نیستند تاریخ بخوانند، اما هم درباره تاریخ نگاری نظر می دهند هم به مورخان ایراد می گیرند، هم با گزینش پاره های بی ربطی از اخبار و روایات نقد نشده تاریخی، اوضاع معاصر ایران را تحلیل می کنند. بسیار کسان از این سخن گویان همیشگی در مطبوعات روشنفکری ما هستند که بر اساس تفکرات قالبی و کلیشه ای نخ نما شده درباره این که از تاریخ نمی شود استفاده کرد قلم فرسایی ها کرده اند. چه کسی باید از تاریخ عبرت بگیرد؟ آیا مردم عادی باید از تاریخ شاهان عبرت بگیرند؟ چه نسبتی میان سواد تاریخی مردم با سواد تاریخی حاکمان یک جامعه بر قرار است؟ ده ها پرسش روش شناسانه دیگر هست که قبل از هر اظهار نظری اول باید درباره آنها به توافقی هر چند اجمالی رسید و بعد به متون تاریخی مراجعه کرد. شگفت انگیز است که برخی از این سخن گویان حتی نمی دانند یا خود را به نادانی می زنند که تاریخ دانشی است ناظر به گذشته و مردمان گذشته را مطالعه می کند و استفاده از سخن تاریخی درباره مردمان حاضر، انضباط های بسیار حساب شده و پرهیزهای روش شناسانه ویژه ای را می طلبد که اغلب در تحلیل های خام و گاه خشم آلود یا عاطفه محور این متفکران بکلی نادیده گرفته می شوند. آیا عبرت از تاریخ باید به صورت یک تابلو در سر در خانه های مردم نصب شود یا در صفحه شناسنامه مردم ذکر شود ؟ اتفاقا مردم ایران در تاریخ گذشته خودشان غرق اند و همین هم باعث شده که قدری ازجنبه های روزآمد حیات اندیشگی معاصر عقب بمانند. چیزی که بیشتر مشهود است این است که متاسفانه روشنفکران ما از تاریخ درس نگرفته اندو بسیاری از آنها اصلا نمی توانند تاریخ بخوانند و ذهن شان از افق های تفهمی تاریخ نگرانه بی بهره است و اساسا برای این کار یعنی استفاده درست از تاریخ در نگریستن به اوضاع جهان معاصر آموزشی ندیده اند . وگرنه این همه کوشش و خطاهای بی‌مورد و پرهزینه در برنامه‌ریزی های فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در ایران صد ساله اخیر صورت نمی گرفت . وای به حال ملتی که هنوز ، یکسره باید منتظر آثار و نتایج برنامه ها و طرح های ناشی از کوشش و خطاهای نخبگان شان از بالاترین سطوح حکومتی گرفته تا رده های میانین و پایینی مدیریت فکری و اجرایی باشند. بیشتر از حاکمان، در ایران این روشنفکران و سردمداران اندیشه بوده اند که به جای تاملات درست و سامان مند تاریخی با هیجان و غلیان احساسات و با ارزیابی های شتابزده و گاه بدون ارزیابی به ارائه طریق برای پیشبرد کاروان اندیشه و فرهنگ پرداخته اند و چه بسا مردم را به پرتگاه های هولناکی کشانده اند. چه بسیار که این نخبگان بعد از کوششی بسیار پرهزینه دریافته اند که آه! کاش در این مقطع به جای فریاد کشیدن، به مردم پیشنهاد سکوت می کردند یا بر عکس به جای تشویق مجریان به توقف، از آنها می خواستند که راه را ادامه بدهند. بگذارید به عنوان یک محقق جوان از نخبگان اندیشگی پیس کسوت مان گله کنم که چرا افسردگی های تان را که ناشی از محاسبات غلط خود شما و رودست خوردن شما از بازی های سیاسی روزگار بوده، به حساب بی سوادی و عبرت نگرفتن مردم از تاریخ می گذارید؟ به هر روی بحث من این بوده که در کار تاریخ نویسی و تاریخ نگری و برای استفاده از تاریخ در بررسی جهان اندیشه معاصر ایرانی باید زحمت کشید و درس متناسب خواند و از ابزارهای لازم بهره گرفت و گرنه هزینه این ناپرهیزکاری علمی و بی روشی و تعدی از قالب های تجربه شده و حساب شده در پژوهش های تاریخی را فقط یک روشنفکر روزنامه نشین نیست که باید بپردازد بلکه گاه آینده کل جامعه خرج این بی دقتی ها خواهد شد.

 

منظورتان این است که در حوزه آسیب‌شناسی اندیشه در ایران از مبانی نامناسبی استفاده می‌شود یا مقایسه‌های نابجا صورت می‌گیرد؟

در اغلب موارد چنین بوده. مثلا مقایسه این فرآیندهای اندیشگی در ایران با آنچه در یونان و مغرب‌زمین اتفاق افتاده، عموما بی‌وجه است. یک عده نمی‌دانم روی چه توهمی گمان می‌کنند که ما ایرانیان مثلا در دوره باستان یا حتی در عصر اسلامی، دوره‌یی درخشانی از تولید اندیشه داشته‌ایم و همه ملت‌ها ریزه خواران خوان پرنعمت فکر ما بوده‌اند، راستش را بخواهید ما هم دل‌مان می‌خواهد که بتوانیم به یک گذشته اندیشگی درخشان مولد افتخار کنیم ولی چه کنیم که منابع موجود در مطالعات تاریخ تطبیقی ادیان و فرهنگ‌ها، چنین آرزواندیشی های بی‌پایه‌یی را برنمی‌تابد. در عصر هخامنشی که تلقی عوام آن است که از درخشان‌ترین دوره‌های فکر و فرهنگ ایران بوده است در مقایسه با یونان و چین و هند و مصر و بین‌النهرین ما ایرانیان در حوزه فکر و فرهنگ تقریبا بی‌سواد تلقی می‌شدیم. من معذرت می‌خواهم که این تعبیر خشن و جریحه‌‌دارکننده را به کار بردم ولی لازم است قدری در ارزیابی‌های خیال‌اندیشانه‌مان از جهان اندیشگی ایران‌باستان تجدید نظر کنیم. از قرون ششم و پنجم قبل از میلاد ما در ایران حداکثر 400 تا 500 کلمه‌ پارسی باستان برایمان مانده و آن هم از آن کتیبه‌های رسمی و دولتی شاهان هخامنشی است و به یک تعبیر قدری شیطنت‌آمیز باید بگویم ارزش اندیشگی آن در حد اعلامیه‌های تلویزیون امروزی ما از وقایع و حوادث چند سال اخیر است در حالی که از تمدن‌های دیگر انبوه شگفت‌آوری از نوشته‌های ناظر به افکار و اندیشه‌های باستانی از سیاست، فلسفه، هنر و ادبیات و حتی زندگی روزانه و حکمت عامیانه به جا مانده است که اتفاقا برخی محققان از همین رو فرهنگ ایرانی را تحت تاثیر آن اندیشه‌ها می‌دانند (که نقد این آرا هم در جای خودش لازم است). واقعیت این است که ایران هخامنشی به گونه بسیار باشکوه و موفقی توانست یک امپراتوری بزرگ ایجاد کند و با مدیریتی عالی، ملت‌های گوناگون را همان طور که داریوش بزرگ در کتیبه هایش ذکر کرده، زیر مهمیز قدرت بی رقیب خودش بگیرد و از توانایی ها و اندیشه ها و هنر و صنعت شان بهره ببرد، کاری که امروز امریکا انجام می دهد و هم ما ایرانیان و شرقی ها و هم بسیاری از روشنفکران غربی و اغلب اروپایی آن را امپریالیزم و جهانخواری می نامیم و از آن اظهار نارضایی می کنیم. نمی توانیم بگوییم هر چه در ایران باستان تولید شده بود عربها آمدند و آتش زدند، پس این انبوه آثار و افکار و اندیشه هایی که از دورانهای بسیار کهن تر از ایران هخامنشی و اشکانی و ساسانی، از ملل دیگر در چین و هند و بین النهرین و مصر باقی مانده و جهانی شده و به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شده، چطور در جریان این همه جنگها و ویرانگری ها از بین نرفته است؟ خوشبینانه که حرف بزنیم باید بگوییم شاید ایرانیان باستان آن قدر قدرت و ثروت داشته اند و آن قدر دست شان در بهره کشیدن از ملت های دیگر باز بوده که نیازی نمی دیدند به تولید اندیشه بپردازند و ذهن شان را رنجه کنند. البته برای یاد آوری به خوانندگان جوان‌تر باید بگویم که این حرفهای مرا در بافتار برخی‌ها که فرهنگ و هویت ایرانی را انکار می کنند، نبینند. بدیهی است که هر ملتی از جمله ایرانیان در پدید آوردن نظم جهانیِ عصر باستان نقش داشته اند اما تاکید می کنم این نقش ایرانیان در آفریدن و چیدن عناصر فرهنگی در جهان، با تولید فکر و هنر و اندیشه و فلسفه نبوده و از مجراهای دیگری صورت گرفته است.

 

یعنی در تصوری که از غنای اندیشگی در ایران داریم، اغراق شده است؟

 بله. اغراق شده است. عدم آشنایی با تاریخ اندیشه در بین‌النهرین و مصر باستان یا هند و چین باستان و معاصر عصر باستان ایران و بطور کلی بی‌سوادی تاریخی- منظورم نداشتن سواد تاریخی- در بین سخنگویان معاصر یکی از عواملی است که یک خطای بزرگ روش‌شناختی حتی در اظهارنظرهای راجع به وضع اندیشه‌های ایران معاصر ایجاد کرده است. اگر به تولید دین زرتشتی در ایران باستان اشاره شود، خوب کدام یک از ملل بزرگ باستانی دین تولید نکرده‌اند؟ صرف نظر از دین زرتشتی با همه ارزش‌های بلند اندیشگی و البته با همه معضلات فرهنگی که همین دین همچون هر دین باستانی دیگری در بستر فرهنگی به بار آورده، ایران باستان برابر فرهنگ‌های باستان دیگر اندیشه درخشانی تولید نکرده است. من اینجا بنا ندارم به این بحث بپردازم هرچند هر جا لازم باشد برای پاسخگویی در این‌باره حاضر خواهم بود.‌ مساله این است که محقق تاریخ اندیشه باید واقع‌بین و بی‌طرف باشد و احساسات و عواطف ملی و دینی در این مباحث آکادمیک جایی ندارد، تاریخ ، علمی بی‌رحم و بی‌ملاحظه است و منطق نقد تاریخی، بی‌تعارف و نامهربانانه است. اگر قرار باشد پژوهشگر تاریخ اندیشه، نگران جریحه‌دار شدن عواطف و آرزواندیشی‌های مخاطبان باشد، بهتر است به جای نقد تاریخی آکادمیک، برود داستان بنویسد،‌ فیلم بسازد و شعر بگوید که البته بسیار بجا و لازم هم است و برای تقویت احساسات و هویت بومی ملی ایرانی بسیار پرارزش است و خود من هم وقتی از ساحت نقد تاریخی خارج می‌شوم همچون هر ایرانی دیگری تلاش می‌کنم از طریق همین رسانه‌های غیرعلمی مثل شعر و داستان، در قبال فرهنگ ایرانی چه باستانی و چه اسلامی- ادای دین کنم. اما اینکه از عصر طلاییِ فکر ایرانی در عصر باستان(!) یا از رنسانس علمی و اندیشگی در دوره صفویه(!) سخن بگوییم، از نظر حقایق و واقعیت‌های تاریخی جز یک تغافل و یا بازی تبلیغاتی چیزی نیست. البته قبول دارم که با این بازی هم می‌توان مشهور و محبوب‌القلوب عوام و البته بسیاری از خواص شد و هم می‌توان پول خوبی به جیب زد!

 

نقش حکومت‌های استبدادی در اینکه تولید اندیشه در ایران به نسبت تمدن‌های دیگری که می‌گویید کمتر است، چه بوده؟

مدل استبداد در ایران هم با مدل‌های استبداد تمدن‌های دیگر متفاوت بوده. گفتم که هر پدیده‌یی محصول و فرزند زمانه و زمینه خودش است. درست است که نوع حکومت در یونان و روم بستر نسبتا مناسبی برای تولید فکر فراهم کرده بود ولی مساله فقط نوع حکومت نیست. ببینید اتفاقا این هم یک نکته روش‌شناختی است که پدیده‌های تاریخی در تاریخ‌نگاری‌های جدید محصول شبکه در هم تنیده‌یی از علت‌ها تلقی می‌شوند نه این که الف معلول ب باشد. همانطور که برخی محققان معاصر به درستی خاطرنشان کرده‌‌اند غیر از نوع حکومت،‌ عوامل دیگری چون جغرافیای طبیعی و طبعا جغرافیای فرهنگی،‌ آب و هوا،‌ نحوه معیشت، ساختارهای زیستی و جنگ‌ها وجز آنها در شکل دادن به پیکره اندیشگی یک ملت نقش دارند، البته حکومت‌ها که همه این عوامل را به نوعی مدیریت می‌کنند طبعا نقش بسیار موثری دارند ولی تولید اندیشه، تابع صرف و محض عامل حکومت نیست که شما نتیجه بگیرید حکومت استبدادی = رکود اندیشه. فرصت نیست که درباره نظریه‌های نظم همبسته هستی در تفکر تائویی توضیح بدهم، ولی توجه داشته باشید بنابر این نظریه، وضع قانون زیاده از حد، منجر به بی‌قانونی بیشتر می‌شود، به عبارتی اگر فکر می‌کنید یک حکومت استبدادی به علت سانسور شدیدی که اعمال می‌کند جلوی تولید اندیشه را می‌گیرد، در اشتباه هستید، کنترل شدید باعث تولید اندیشه در مدل‌های متفاوت می‌شود، مثلا اندیشه‌های تغییر شکل یافته یا این که اندیشه به روش‌های خلاقانه دیگری از مسیرها و سازوکارهای تجربه نشده و ابداعی دیگری خود را عرضه می‌کند یا دست‌کم با قدری تاخیر!

 

چطور؟ وقتی فردی اجازه گفتگو و نشر و پخش نداشته باشد، چگونه می‌تواند اندیشه ورزی کند؟

انسان حیوان متفکر است و اندیشیدن در آدمی در هر سطحی از شعور و دانش که باشد متوقف نمی‌شود . وقتی شما یک‌سر یک الاکلنگ را به پایین فشار دهید، خوب از شما اطاعت می‌کند و سر فرود می‌آورد و زیر پای شما خودش را با زمین یکی می‌کند ولی حواس‌تان باشد که سر دیگر الاکلنگ به همان نسبت بالا رفته است. حکومت‌‌ها هم همواره فقط یک سر فرآیند تولید اندیشه را در دست دارند و آن سر دیگر از کنترل خارج است. حالا شما الاکلنگ را می‌بینید و در جریان بالا رفتن سر دیگرش هستید، حتی می‌توانید بالا رفتن آن سر دیگر را هم به دلخواه کنترل کنید ولی در کنترل تولید اندیشه، کار شما به این سادگی نیست و ابعاد قضیه هم اینقدر محدود نیست. ضمن آنکه در محور تعادلی اندیشه وقتی یک سر محور را با خشونت و شدت به سمت پایین بکشید ممکن است چیزی مثلا وزنه‌یی سنگین که روی آن سر دیگر محور قرار داشته و قبل از اقدام کنترلی شما سر جای خودش ثابت بوده به بالا پرتاب شود و البته روی سر خود شما فرود بیاید. خوب اگر به این الاکلنگ اندیشه، _چه بسا بهتر باشد بگوییم منجنیق تعادلی اندیشه_ کاری نمی‌داشتید، سرتان نمی‌شکست! بنابراین، اصرار به اینکه رکود تولید اندیشه در یک سرزمین یکسره معلول اراده و محصول سخت‌گیری و کنترل شدید حکومت است، از نظر روش‌شناختی، موجه نیست.

 

فرآیند روش‌شناسانه و درست دستیابی به نظریه به نظر شما چگونه باید باشد؟

نه تنها در این مبحث بلکه هر جا که قرار باشد نظریه­ای در حوزة فرهنگ از مسیر تاریخ شکل بگیرد، طی کردن صحیح و دقیق چهار مرحله ضروری است و پیمودن این مسیر طولانی است که دست­یابی به یک نظریه را به فرآیندی پیچیده و پر زحمت تبدیل می­کند؛ نخست آنکه محقق باید جستجو کند و دریابد که در موضوع مورد نظر مثلاً همین جریان تولید اندیشه، واقعیت­های تاریخی چه بوده و بنا بر منابع موثَق تاریخی، چه اطلاعات قابل اعتمادی در این باره به دست می­آید؟ در همین مرحله انبوهی از انضباط­های روش­شناختی هرمنوتیکی و سندشناختی باید رعایت شود که طبعاً فراگرفتن و کسب مهارت در به کار بستن آن­ها بدون آموزش آکادمیک تقریباً غیر ممکن است. به فرض که محقَق توانست گزارش­های حتی­الامکان درست و حاکی از حاقَ واقع راجع به تولید اندیشه را از منابع و مستندات تاریخی استخراج کند، می توان وارد مرحله دوم شد.

در مرحلة دوم باید به جستجو و بازشناسی عواملی بپردازد که در شکل دادن به پیکرة فرهنگ اندیشگی مردم ایران و چیدن اجزا و مؤلَفه­های این پیکره نقش داشته­اند؛ در این مرحله باید در حدَ امکان، نقش هر یک از این اجزا و مؤلَفه­های عامل، ارزیابی شود. مثلاً این مؤلَفه­ها را که پیکرة اندیشگی مردم ایران معاصر را شکل داده­اند در نظر بگیرید: قرآن، حدیث، تاریخ­نگاشته­های دینی، آموزش و پرورش دینی، قدرت سیاسی، دستگاه روحانیت و علما و فقها، نظام تصوَف و طریقت­های صوفیه، جنبش­های دینی و مذهبی­، زمینة فرهنگ باستانی ایران، فرهنگ­های محلَی، سطح سواد و فرهیختگی مردم، اوضاع اقتصادی و معیشتی، ورود سنَت­های غربی و سبک زندگی جدید و بسیاری از مؤلَفه­های عامل دیگر که شناسایی و ذکر نام آن­ها کار دشواری نیست اما کشف و تبیین دقیق و روشن سازوکارهایی که هر یک از این عوامل از طریق آن­ها در شکل دادن به اندیشة ایرانی عمل کرده­اند، محتاج تأمَلاتی روش­مند و پژوهش­هایی طولانی است. بویژه آن که این عوامل نه تنها به صورت منفرد عمل نمی­کرده­اند، بلکه این طور هم نبوده که لزوماً و همواره با یکدیگر تعامل کرده باشند؛ یعنی چه بسا که برخی از عوامل در این فرآیند، اثر متقابل و خنثی­کننده­ای در قبال برخی عوامل دیگر داشته­اند و برآیند نهایی عمل ایجابی و سلبی این عوامل هم به عنوان یک شبکة علَی درهم­تنیده، تولید یک معلول ساده نبوده بلکه معلول یعنی فرهنگ اندیشگی ایران معاصر، خودش یک پدیدة مرکَب بسیار پیچیده و مشکَک است.

در مرحلة سوم در صورت موفَق شدن در ارزیابی نقش عوامل و کشف طرز عمل آن­ها می­توان به یافتن این پرسش امیدوار بود که چرا برآیند تعامل این مجموعة علَی به تولید این معلول انجامیده و با در نظرگرفتن مسأله­ای که این معلول قرار بوده پاسخ آن باشد، چه پاسخ­های دیگری ممکن بوده و آیا پاسخ نهایی تولیدشده برای مسألة موردنظر، کارآمد بوده است یا نه؟ از این مرحله است که ذهنیت محقَق دخالت خود را در صورت­بندی ابعاد موضوع بحث افزایش می­دهد و زمانی فرا می­رسد که محقَق باید در قبال یافته­های خود موضع­گیری کند.

در مرحلة چهارم امکان رسیدن به یک نظریه فراهم شده است و اکنون می­توان با در نظر داشتن همة آگاهی­های قابل اعتماد به دست آمده که مبتنی بر دانشی تفصیلی از موضوع بحث است، به نظریه­پردازی دست زد؛ ایراد اساسی بسیاری از نظریه­هایی که معاصران در تحلیل نظام و پیکرة اندیشگی ایران بر می­گزینند و در پرتو آن به تحلیل و نقد شرایط موجود و پیش­بینی آیندة این مجموعه می­پردازند همین است که غالباً بر دانشی تفصیلی از گذشتة تاریخی مبتنی نیستند؛ این نظریه­ها یا به صورت خام­دستانه از سنَت­های غیر بومی گرته­برداری شده­اند که معمولاً و طبعاً با شرایط بومی و ملَی و منطقه­ای ایران سازگار نمی­افتند یا مراحل ضروری پژوهش تاریخی در آن­ها به درستی طی نشده و یا اصلاً طی نشده است و در واقع از مسیر طبیعی و درست و روش­مند دست­یابی به یک نظریه­، متولَد نشده­اند و به اصطلاح زیر بتَة آرزواندیشی­ها یا احساسات شخصی افراد به عمل آمده­اند و بدیهی است که نمی­توانند در به دست دادن تبیینی درست و واقع­گرایانه از اوضاع روزگار معاصر ما­ کارآمد باشند.

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی