بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

در آستانه شهادت شهید رجایی، به دو دلیل با لطف الله میثمی گفتگو کردیم. دلیل نخست، رابطه تشکیلاتی و مبارزاتی در دوران پیش از انقلاب است و دیگری رابطه متفاوت رجایی نخست وزیر با میثمی منتقد است.

میثمی از رجایی ناگفته های فراوانی دارد آنچه در ذیل می آید، بخشی از این ناگفته هاست که در گفت و گو پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران بیان شده است.

 خاستگاه اجتماعی رجایی، دوران مبارزه و زندان، منش مبارزاتی، رفتار جکومتی، رابطه با امام و مردم و شهادت رجایی از جمله مباحثی است که در این گفتگو طرح می شود. با میثمی در دفتر مجله چشم انداز ایران درحالی گفتگو کردیم که این مبارز مجروح بخاطر درد کمر روی تخت دراز کشیده بود و در این حال به سوالات ما پاسخ می داد.

 

شما ارتباط زیادی با شهید رجایی داشتید. به عنوان اولین سوال می خواهم در خصوص خاستگاه اقتصادی و اجتماعی ایشان صحبت کنید؛ آیا آنگونه که این روزها از زندگی فقیرانه رجایی تعبیر می شود، با شخصیتی که شما با او در ارتباط بودید مطابقت دارد؟

مرحوم محمدعلی رجایی دورانی را داشته که دستفروشی می کرده است. از یک خانواده زیر متوسط بالا آمده و زندگی فقیرانه ای را تجربه کرده بود. اما از سال 52 که ما با ایشان ارتباط مستمر داشتیم و به منزل ایشان می رفتیم، زندگی متوسطی داشتند. منتهی زندگی ایشان با هر کیفیت به گونه ای بود که همه چیز را در اختیار مبارزه قرار داده بود. بارها می گفت: هر وقت لازم باشد من خانه خود را می فروشم و در اختیار مبارزان قرار می دهم.

 

به نظر من مهم جهت زندگی است نه وضعیت زندگی. مرحوم امام یک جمله ای دارند که می گویند، یک طلبه با همه زندگی ساده اش می تواند وابسته کتاب های خود شود، اما یک آدم ثروتمند همه ثروت خود را در راه خدا بدهد. من در تحلیل افراد به جهت حرکت آدم ها نگاه می کنم، اینکه در چه طبقه ای باشد چندان مهم نیست. جهت آقای رجایی چنین بود که با اخلاص تمام هستی و زندگی خود را در اختیار قرار دهد. بحث 20% و خمس و زکات نبود، جزو کسانی بود همه جانشان را در راه خدا می دادند.

 

گفته می شود شهید رجایی از فدائیان گرفته تا مجاهدین و نهضت آزادی و پس از آن با حضرت امام خمینی و یاران امام و ... ارتباط نزدیک داشتند؛ ممکن است در این خصوص صحبت کنید؟

 

اولین تحول سیاسی فکری آقای رجایی عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان بود و عضویت در نهضت آزادی ایران. بعد از 15 خرداد که سران نهضت آزادی در زندان بودند، همانطور که ایشان خودشان تعریف می کرد می گفت من در جست و جوی رهبری برای خود بودم؛ در سال 48 با حنیف نژاد ارتباط برقرار می کند؛ من یکبار از رجایی درباره نحوه آشنایی اش با حنیف نژاد پرسیدم گفت: یک روز حنیف نژاد قرآن را باز کرد و مفاهیمی از قرآن را برای ما گفت، من دیدم آن قرائتی که ایشان از قرآن دارند با روحیات من بیشتر سازگار است.

 

قبل از اینکه به حنیف نژاد ،برسد ویژگی پایدارش افکار مهندس بازرگان بود و هم اندیشه های مرحوم طالقانی. بیشترین ارتباطش هم تا آن موقعی که من دیدم با آقای طالقانی بود. با آقای طالقانی و بازرگان ارتباط مستمری داشت، بعدها ارتباط مستمر با آقای رفسنجانی و شهید بهشتی برقرار کرده بودند.

 

این طیف ها و افرادی که شما مثال زدید گاهی برای مبارزه در کنار هم بودند ولی خیلی اوقات به لحاظ فکری در برابر هم بودند. آقای رجایی با این بازه از تنوع از اختلافات فکری چگونه کنار می آمدند؟

 

ایشان اختلافات فکری این طیف ها را دنبال می کردند. یادم هست چند بار بحث های جلساتی که می رفت برای من تعریف می کرد و می گفت: یک سخنران یکبار در انجمن اسلامی مهندسین راجع به سوره مطففین تفسیر می کرد و از آیات این سوره نتیجه می گرفت که استثمار کار خوبی نیست. یکی اعتراض کرد که این حرف ها حرف های توده ای هاست. آقای بهشتی بلند شد و گفت: نه این تحلیل آقای طالقانی تحلیل درستی است.

 

رجایی یکی از معدود افراد اجرایی بود که با گروه های مختلف ارتباط داشته است؛ من فکر می کنم به نوعی بین اندیشه های طیف های مختلف تجمیع ایجاد کرده بود.

 

خوب غیر از آقای رجایی آقای طالقانی هم اینجوری بود. ایشان هم با آقای کاشانی ارتباط داشتند و هم با آقای مصدق. مصدق را قبول می کرد و آیت الله کاشانی را هم که روحانی روشنفکر و مبارزی بود قبول داشت؛ بعدها وقتی که فدائیان اسلام منزل و ماوایی نداشتند، در خانه آیت الله طالقانی مخفی می شوند. خود نواب جزو اینها بود که در خیابان کاشانی فعلی (امیریه) کوچه قلعه وزیر در منزل طالقانی بودند.

 

امام در تفسیر سوره حمد می گوید همه انسان ها خداجو هستند، حتی دزد سر گردنه و حتی کارتر. آقای طالقانی نیز در تفسیر قرآنش همین مشرب فکری را دارند که همه انسان ها یک ویژگی پایدار حق طلبانه دارند. این افراد با این تفکر و برداشت از انسان ها با افراد ارتباط برقرار می کنند. آقای رجایی هم به این دیدگاه مسلح بود.

 

در زندگی آقای رجایی نکته مهمی وجود دارد و آن موضع ایشان درقبال تغییر مواضع سازمان مجاهدین بود. زمانی که مجاهدین تغییر موضع دادند آقای رجایی عضو سازمان بودند و شما هم رابط ایشان با سازمان. آقای رجایی چگونه با این تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان خود کنار آمدند؟

 

تغییر ایدئولوژیک به طور کیفی در سال 54 اتفاق افتاد؛ این در حالی بود که هم من و هم آقای رجایی در سال 53 دستگیر شده بودیم. من مرداد 53 و ایشان زمستان 53 دستگیر می شوند. ما در زندان بودیم و البته تا مدتی از هم خبر نداشتیم و من نمی دانستم که ایشان دستگیر شده است. البته یک تغییرات طبیعی در سازمان از عید 53 شروع شده بود؛ جزوه ای به نام جزوه سبز در 3 نسخه منتشر شده بود که ما خوانده بودیم و سوالاتی برایمان مطرح بود. آقای رجایی می گفتند اینها ایراداتی به قرآن وارد کرده اند. ایشان جوابی در خصوص ایرادات سازمان به قرآن به من دادند که برای من قوت قلب بود و تا حالا هم از آن استفاده کرده ام.

 

در آن زمان دیدگاه اجتماعی قوی بود و آیه های قرآن با این دیدگاه تبیین می شد. مثلا قاعده "الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم" را با قرائت نوینی تفسیر می کردند و می گفتند الناس، مسلطون، اموالهم و انفسهم" همه جمع هستند و مالکیت اجتماعی را می رسانند نه مالکیت فردی را والا می گفت: الانسان مسلط علی ماله و نفسه. این مساله برای من حرف جدیدی بود؛ آقای رجایی به من گفت این تعبیر غلط است، چون این قاعده به علت سبک و سیاق آن دقیقا مالکیت فردی را مورد تاکید قرار می دهد.

 

آقای رجایی یک اصالت های دینی داشت. ایشان در مسجد هدایت که من در سال های 39 تا 42 می دیدم، یادم هست که نمازش را به حالت خاصی می خواند و در نمازهایش خیلی توجه داشت. برای نماز خیلی اهمیت قائل بود.

 

شما بعدها در زندان همدیگر را می دیدید؛ راجع به تغییر مواضع سازمان ها صحبت می کردید؟

 

ما در زندان قصر در سال 57 همدیگر را دیدیم و صحبت کردیم. من دیدگاه های خودم را در نقد مواضع سازمان گفتم گفت: لطفی! خیلی تحول ایجاد کرده ای حرف های نویی می زنی. از موضع موافق حرف زد.

 

دیدگاه ایشان چه بود ؟

 

ایشان به دیدگاه های آقای بازرگان که در کتاب "علمی بودن مارکسیسم" آمده بود اشاره کرد. در آن زمان بازرگان در رد مارکسیست کتابی نوشته بود که خیلی ها بدان استناد کردند.

 

در مورد ارتباط خودتان با رجایی در دوران ریاست جمهوری ایشان صحبت کنید. انگار ایشان در این دوران به منزل شما می آمدند و با شما در مورد مسائل مختلف صحبت می کردند؟

 

آقای رجایی در اولین سخنرانی خود بعد از ریاست جمهوری به من اشاره کردند و گفتند "آقای مهندس میثمی همان که چشمانش را در مبارزه از دست داده است. در دوران مبارزه با آقای میثمی می رفتیم جاده فشم و کلاس های آموزشی برگزار می کردیم" البته بعدها نمی دانم چرا، اسم ما را و این جمله را از متن پیاده شده در روزنامه ها حذف کردند.

 

وقتی ایشان نخست وزیر ،شدند ما رفتیم در خیابان اکباتان خدمت ایشان. یکبار آقای تیمسار زهیر نژاد گفته بود ما تنگه هرمز را می بندیم؛ به نظر ما این کار به ضرر ایران تمام می شد. اگر تنگه هرمز بسته شود، ایران علاوه بر جنگ سیاسی و نظامی وارد نزاع نفتی و بازرگانی می شود و این باعث قوی شدن جبهه دشمن می شود. من شبانه خدمت آقای رجایی رفتم و ایده خودم را گفتم که اگر ما تنگه را ببندیم، حمله می کنند و بندر عباس را هم می گیرند. رجایی گفت: "خوب با اینها می جنگیم" گفتم : نابود می کنند گفت: "اگر امریکا حمله کند معلوم می‌شود انقلاب ما اصالت دارد" گفتم مگر ما شک داریم که انقلاب ما اصیل است، اگر ما بتوانیم همین عراقی ها را بیرون کنیم خیلی زرنگیم. ایشان از آنجا که آدم سلیم النفسی بودند بررسی کردند و فردای آن روز اولین بیانیه دولت رجایی در این مورد در روزنامه ها منتشر شد که گفتند تنگه هرمز به روی همه کشتی ها باز است.

غیر از این مورد موارد دیگری هم بود؟

 

بله در یک مورد ما 7 تا پیشنهاد دادیم 6 مورد را قبول کردند و یکی را رد کردند.

 

در مورد چه چیزی بود؟

 

در مورد مسائل مختلف آن دوره .بود یادم هست یکبار با آقای کروبی در منزل آقای نیری ملاقات داشتیم. یکباره آقای کروبی گفت پس آن چیزی که آقای رجایی گفته بود که یک گروهی هستند که دارند کار می کنند شما هستید. برای آقای کروبی این مساله خیلی جالب بود ما کار خودمان را تبلیغ نمی کردیم.

 

شما در حوزه نفت و مسائل انرژی کار کردید، در این خصوص هم پیشنهاد کرده بودید؟

 

بله ارتباط مستمر زیادی با ایشان داشتم؛ در دوران نخست وزیری شخصی به نام آقای محمدی رابط ما بود. در دوره ریاست جمهوری هم رابط دیگری گذاشتند. یکبار هم تنهایی آمدند خانه ما، تنها آمده بود که کسی نفهمد اما محافظینش یک جوری فهمیده بودند آمده است.

 

این دیدار یک دیدار دوستانه بود یا آمده بود مساله خاصی به شما بگوید؟

 

دوستانه بود. آمد با مادرم هم صحبت کرد. به من گفت شما که می آیید ملاقات پشت سر شما 20 تا تلفن به ما می شود که چرا فلانی می آید اینجا. گفتم خوب من که می آیم آنجا فقط بچه های مجاهدین انقلاب مرا می بینند، پس چه کسی گزارش می دهد؟ گفت: "حتما بچه های مجاهدین انقلاب هستند دیگر" و یک لبخندی زد و گفت: "من با این تیم دارم کار می کنم و روی شما حساسیت دارند." گفت: می گویند اینها مخاصم هستند."

 

چرا می گفتند مخاصم؟

 

خوب نمی دانم ما دنبال این مسائل نرفتیم. می گفتند میثمی مخاصم است اما معاند نیست. قبل از انقلاب حقوق هر ماه ما به اندازه یک پیکان بود، میز هم داشتیم و به دنبال پست و مقام نبودیم. می خواستیم به انقلاب خدمت کنیم. آقای رجایی ما را می شناخت ولی دیگران نمی شناختند. 

 

مساله ای که ذهن مرا درگیر کرده این است که در میان آن همه آدم فعال انقلابی چه شد که رجایی یک آموزگار ساده که از طبقات پایین جامعه بود، دومین رئیس جمهور ایران می شود. کسی که اهل ساخت و پاخت نبود، اروپا ندیده بود و در رده های خاص سیاسی هم قرار نداشت.

 

رجایی به معنای واقعی کلمه مومن، امنیت بخش بود آرامش بخش بود. نه تنها خودش آرامش داشت، محیط خودش را هم دچار آرامش می کرد. در خیابان هم که راه می رفت خیلی آرام قدم بر می داشت. عصبانی هم نمی شد. خیلی هم پیگیر و جدی بود، جست و جو گر بود. همیشه در جست و جوی آدمی بود که بتواند با او کار کند. آدم جان به کف و خالصی بود. ارتباطات خوبی هم داشت با آقایان طالقانی، بازرگان، بهشتی و هاشمی. در شرایط خفقان مبارزه کار کرده بود و اینها هم او را از یاد نبرده بودند. در دوران زندان هم مقاومت جانانه ای از خودش نشان داد روزانه 5، 6 ساعت شکنجه می شد، اما حرف نزد بعد از پیروزی هم نماینده مجلس شد. 

رجایی صداقت داشت. صداقت و پیگیری او بهترین خط مشی ایشان و رمز پیروزی او بود؛ معمولا رجال سیاسی و کسانی که به قدرت می رسند، نردبان قدرت را می شکنند و به دیگران اجازه نمی دهند که بالا بیایند، اما آقای رجایی اینگونه نبود. وقتی به قدرت رسید کسانی را که به نحوی با انها در ارتباط بود را فراموش نکرد. با آنها ارتباط داشت حتی اگر مارک می خورد و اذیت می شد.

 

سوال دیگر من رابطه آقای رجایی با جریان های سیاسی بعد از انقلاب است.به نظر می رسد بر خلاف دیگران که تنها با حزب و گروه متبوع خود کار می کنند، برخورد آقای رجایی با گروه های مختلف حذفی نبود.

 

آقای رجایی کینه ای نبود، مغرور نبود. آدمی بود که خضوع و خشوع داشت به هر کسی که مبارزه کرده بود، احترام می گذاشت. تقریبا از تمام جریانات در دولت بود، اما بیشتر با تیم مجاهدان انقلاب کار می کرد. البته این مساله مانعی نبود که با دیگران ارتباطی نداشته باشد. ما هم فکر می کردیم هر چیزی به ذهنمان می رسید کتبی یا شفاهی به ایشان می رساندیم.

 

آقای میثمی چرا آقای رجایی ترور شد؟ آیا غیر از آن پارادایم حاکم بر سازمان منافقین که همه را ترور می کردند، دلیل مضاعفی هم برای ترور رجایی وجود داشتند؟ آیا خصومت های تشکیلاتی هم می تواند در این مساله دخیل باشد؟

 

آنها می خواستند همه را بزنند و مملکت را فلج کنند، این ترور ها عمومی بود و خصومت ها شخصی نبود. حتی آقای بهشتی در شورای انقلاب از مجاهدین طرفداری می کرد، حتی یکبار پیشنهاد کرده بود شهرداری تهران را به رجوی بدهند. بهشتی با ابریشم چی کار می کرد. این ها همین بهشتی را هم زدند چه رسد به دیگران. تئوری آنها سرنگونی نظام و حاکم شدن خودشان بود. رجایی به عنوان رییس جمهور و رییس شورای عالی امنیت ملی سمبل قدرت نظام بود. منافقین ترور ایشان را پیروزی بزرگی برای خود می پنداشتند، حتی بعد از فاجعه هفتم تیر، عده ای فکر می کردند که دارد کودتا می شود. اما خوب حضور مردم در تشییع شهید بهشتی و حمایت های امام به مردم روحیه داد.

 

آقای میثمی در پایان می خواهم به رجایی پس از رجایی بپردازید. رجایی انگار امروز از سوی عده ای که چندان هم با او ارتباط تاریخی و فکری ندارد مورد مصادره و بهره برداری قرار گرفته است؟

 

من می خواهم بگویم اگر الان برخی افراد رجایی را الگوی خود می دانند، چرا یاران رجایی را اینقدر دشمن خود می پندارند؟ بالاخره رجایی، بهزاد نبوی و تاج زاده و ... را دوست داشت؛ چرا اینها الان اینقدر اذیت می شوند؟ کابینه رجایی پر از نخبه بود. سیستم رجایی با دیگران فرق داشت، افرادی که رجایی با آنها کار می کرد، صرفا یک آدم های حرف شنو و بله قربان گو نبودند.

 

در مورد کابینه صحبت کردید آیا مخالفین رجایی هم در کابینه رجایی حضور داشتند؟

 

آدم های فهمیده و پخته ای بودند. وزیر خارجه اش همین میرحسین موسوی بود که خیلی آدم محترمی بود و مبارزات زیادی داشت.

 

رابطه شهید رجایی با رهبر کبیر انقلاب اسلامی چطور بود؟

 

خیلی خوب بود. امام را خیلی قبول داشت؛ حتی قبل از انقلاب، آن موقعی که با هم کار می کردیم، برای امام خیلی احترام قایل بود.

 کد خبر:12516 تاریخ خبر:  08/06/1388

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران – تهران

http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_12516.aspx

  • اصغر زارع کهنمویی

انقلاب

رجایی

میثمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی