بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

دیکتاتورها فرو می ریزند / جماران

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۸۸، ۰۴:۱۷ ب.ظ

دیکتاتورها فرومی ریزند همچون برگ زرد خزان. فرجام صدام، پایان پینوشه، سرانجام میلوشویچ، همه و همه شاهد این منطق عادلانه تاریخ است، منطقی که هیچ استثنایی را برنمی تابد. سوم شهریور 1320 آنگاه که، خاک ایران اسیر چکمه های سربازان متفقین شد، دیکتاتور نخست ایران معاصر تنها 21 سال پس از کودتای سوم اسفند 1299 زانو بر زمین ندامت و بیچارگی زد و با همه ابهت پوشالی خویش فرو ریخت.

رضاماکسیم که چندی پیش با کودتای انگلیسی یکباره از لقب میرپنجی به رضاخانی و چندی بعد به رضاشاهی رسیده بود، با اراده‌یی انگلیسی، به شهروند تبعیدی جزیره موریس بدل گشت و پس از آن آواره دورترین تبعیدگاه جنوب آفریقا یعنی ژوهانسبورگ شد.

سوم شهریور1320 سه غمخوار بشریت! یعنی چرچیل، روزولت و استالین در طرفه العینی کشور را بدون کوچکترین مقاومت ارتش مدرن دیکتاتور اشغال و ایران را واسطه یاری قشون وامانده و مضطرب لیبرالیسم به ارتش در یخ فرو رفته سوسیالیسم کردند. آنها گوش مترسک خود را گرفتند و همچون لاشه مردار سگی از کاخ مرمرش بیرون انداختند انگار که چنین ابهت بی مثال شاهانه هرگز وجود نداشته است.

تنهایی دیکتاتور بیش از هر چیز دیگری (حتی بیش از اشغال خاک میهن) قابل تامل است. ایرانیان (مرزداران، ارتشیان، بازاریان، روحانیان و حتی درباریان) در نخستین نیاز رضاخان به یاری و پایداری، رییس خود را تنها گذاشتند. او به راحتی تمام سقوط کرد چون هیچکدام از شهروندان نمی خواستند که او بماند.

ایران در رویارویی با بیگانگان شکست خورد چون رهبری خودکامه بر مملکت حکم می راند، رهبری که تمام مخالفین خود را سرکوب کرده بود. او در طول 21 سال حکمرانی خود، همه را از دم تیغ گذراند، از قلع و قمع مدافعان مرام کمونیستی (گروه 53 نفر) تا زندانی کردن و به شهادت رساندن روحانیونی همچون آیت الله مدرس. دیکتاتور حتی به یاران خود نیز رحم نکرد. یار صدیق خود، تیمورتاش را به بدترین وضع ممکن نابود کرد همان که با حمایت جانانه او سلطنت خود را در 24 آذر 1304 تثبیت کرده بود. روشنفکران و روزنامه نگاران - صرف نظر از گرایشاتشان و فقط به دلیل رنجاندن خاطر ملوکانه - از پنجه آهنین او در امان نبودند. ملک الشعرای بهار و سیدجعفر پیشه وری زخم خورگان این پنجه آهنین و میرزاده عشقی و فرخی یزدی کشتگان قهر رضاخانی هستند. مصونیت نمایندگان برای او مفهومی نداشت نمایندگانی مانند علی اکبر داور گرفتار غضب حکمران کاخ سعدآباد شدند. سرداران نیز نتوانستند از زیر تیغ ظلم او جان سالم ببرند نمونه اش فرجام تلخ سردار اسعدبختیاری بود.

دیکتاتورچکمه پوش، ایران را از هر آنچه آزادی است، تهی کرد. خفقان را به اوج رساند. زندان قصر را به عنوان نخستین زندان مدرن ایران بنا نهاد و معترضان خودکامگی را در این سیاهچال مخوف اسیر شکنجه گران نمود. انگار این رسم نانوشته تاریخ است دیکتاتور با زندان می آید با شکنجه گران و بازجویان ناجوانمردی که بین انسان و سنگ، سنگ را بیشتر می پسندند.

دیکتاتور تجددخواه (!) سنتهای ملی و اعتقادات مذهبی را دگرگون ساخت. او دست به کشف تاریخی متهورانه ای زد، کشف حجاب! رضاخان زمانی زنان ایران را به بی حجابی فراخواند که هنوز حجاب حتی گزینه ارزشی بخشی از جامعه غربی بود. او برای پیاده کردن این کشف نبوغ آمیز خود به سرنیزه تکیه کرد و در یک مورد غم انگیز در مسجد گوهرشاد مشهد  حمام خون به راه انداخت.

جالب این است که دیکتاتور با شعار جمهوری خواهی و امنیت اجتماعی آمد. او همواره از آبادانی ایران و اقتدار سرزمین سخن می گفت اما ماشین آهنین خود را بیش و پیش از آنچه برای رفاه مردم و ساختن ایران بکار گیرد، در خدمت خودکامگی تاریخی اش به کار گرفت. او خودکامگی را به حدی رسانده بود که اگر قوای بیگانه برای نجات خویش از یکه تازی های نازیسم و فاشیزم به ایران نمی آمدند، جامعه ایرانی به سقوطی دهشتناک فرو می رفت، چه، اگر آمریکا به صدام حمله نمی کرد، عراق در قهقرای کامل تاریخی به سکوتی کرکننده رسیده بود.

اشغال میهن، تراژدی تلخ تاریخ و استبداد، تلخ ترین تراژدی ممکن است. آنجا که دیگر دیکتاتوری کارد را به استخوان می رساند و هر صدای اعتراضی را در حلقوم خفه می کند، آنجا در آن پژواک کرکننده ، مردم تقدس خاک را حتی، فراموش می کنند و به پیشواز بیگانه می روند غریبه را به آغوش می کشند تا ستمکار را از آنان دور کند.

به گواه تاریخ؛ اشغال میهن در سوم شهریور 1320 ایرانیان را نه غمگین، که لااقل برای چند روزی خوشحال ساخت. چون تنها این حضور غیرقانونی و ظالمانه، دیکتاتور را ساقط می کرد. امام خمینی(س) که در سخنرانی های تاریخی خود همواره از جنایات این دوره خفقانی سخن گفته است، این نکته مهم را اینگونه تایید می کند: " این یک مصیبتى بود که به ملتى وارد شد که اجانب وارد مملکتش شدند. این هم با آن حال جنگ وارد شدند و مى‏خواستند که عبور کنند، و یعنى استقرار پیدا بکنند، و در جنگى که با آلمان داشتند، اینجا «پل پیروزى» به اصطلاح خودشان باشد؛ به جاى‏اینکه این مملکت ما ملت ما عزادار باشد، خدا مى‏داند که خوشحال شد؛ و براى اینکه رضا خان را بیرونش کرد. یک همچو «محبوبیتى» ایشان داشت!"(  صحیفه امام، ج‏4، ص: 112 )

دیکتاتور با کودتا آمده بود، با شعار توسعه ایران، خدمت به مردم و پاسداشت دین. او سلطنت خود را مدیون حمایت های ذوب شدگان مسلک خویش بود اما این رمز تاریخی استبداد است که دیکتاتورها یاران و مخالفان خود را می کشند. چکمه های رضان خان خیلی زودتر از حد معمول به خون یاران و مخالفانش آغشته شد. او از پله های خون بالارفت، خود به اوج رسید به اوج خودکامگی و ایران نیز را به اوج رساند به اوج خفقان. و همین که به قله ابلیسی خویش پای گذاشت و ایران را به مرز سقوط رساند، ناگهان به بهانه ای واهی همچون پر کاهی گندیده فرو ریخت و نابود شد که منطق تاریخ چنین است: دیکتاتورها فرو می ریزند.

 

http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_12496.aspx

  • اصغر زارع کهنمویی

دیکتاتو

دیکتاتوری

کودتا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی