بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

دهه چهل، دهه ظهور مردانی بلندقامت در سپهر سیاسی ایران بود؛ مردانی که هریک، در قامت یک ملت، به ایفای نقش پرداختند. بی‌شک، سیدمحمدحسینی‌بهشتی، از صدرنشین‌های این حلقه بود. بازخوانی شخصیت، اندیشه، نقش و جایگاه او از این جهت حائز اهمیت است که بهشتی در ذهن انسان ایرانی بعد از بهشتی، به مثابه اسطوره‌ای موثر، حیات فکری و سیاسی نوستالوژیک داشته است. بهشتی که بود؟ چه کرد؟ چه گفت؟ و چرا رفت؟ اینها سوالاتی است که پاسخ‌های متفاوتی دارد. از حبیب‌الله عسگراولادی از قدمای فعالان عرصه سیاست ایران، خواسته‌ایم به این سوالات پاسخ دهد. او زیست حوزوی بهشتی را به کنش‌های منحصر به فرد سیاسی‌اش می‌دوزد و نهادسازی را یکی از نخستین اهداف بهشتی می‌شمارد. وی ضمن اشاره به دیدگاه‌های بهشتی درباره تحزب به رابطه او با موتلفه و نیز، چرایی و چگونگی تاسیس حزب مردم سالاری می پردازد. عطف گفتگوی نسیم بیداری با عسگراولادی زمانی است این عضو باسابقه موتلفه، به چرایی فروپاشی حزب جمهوری اسلامی اشاره می‌کند و می‌گوید: افراد بیمار سبب فروپاشی حزب شدند.

 می‌خواهیم برای نخستین سوال، بهشتی را از نگاه یکی از قدیمی‌ترین فعالان عرصه سیاسی کشور بشناسیم. بهشتی از منظر آقای عسگراولادی، چگونه شخصیتی بود؟

شهید بهشتی یکی از گنجینه‌های بزرگ ما و از رجال سیاسی و مذهبی دوران معاصر بود. بهشتی فقیه بود و دانش فقهی خود را از محضر بزرگانی چون امام خمینی(ره)، آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله محقق­داماد و آیت‌الله سیدمحمد تقی خوانساری کسب کرده بود. در عین حال یک فیلسوف و حکیم هم بود که ذهن فلسفی خود را در محضر مرحوم علامه طباطبایی، فیلسوف و مفسر قرآن، سامان داده بود. از طرف دیگر، او در دوران تحصیل در قم، طعم تلخ فقر و تنگدستی را چشیده بود. اما با ایمان استوار خود در جهت تحصیل علم، مدارج بسیار بالایی را پشت سر گذاشته بود.

شهید بهشتی در 26 سالگی و در شهر قم، با همکاری برخی دوستان فاضل خود، دبیرستان دین­ودانش را تأسیس کرد و تا سال 42 مسئولیت اداره این مدرسه را بر عهده داشت. ایشان در سال 38 موفق شد دکترای فلسفه خود را از دانشکده الهیات تهران دریافت کند و در این دوره با نخبگان علمی و کسانی که دستی در مبارزه داشتند، آ‌شنا شد. بعد از این، در سال 39 کانون اسلامی دانشجویان و فرهنگیان قم را تأسیس کرد. همچنین به همراه حضرات آیات مشکینی، ربانی شیرازی، جنتی و شهید قدوسی و شهید مطهری، مدارس حقانی، منتظریه و مهدی منتظر(عج) را راه‌اندازی کرد. با نگاهی به مجموع این اقدامات، متوجه می­شویم که هدف ایشان نهادسازی و کادرسازی بوده است.

علت توجه و اهتمام ویژه شهید بهشتی به نهادسازی و فعالیت در قالب تشکیلات را چه می­دانید؟

در واقع ذهن تشکیلاتی و انضباط علمی و عملی بهشتی، به­گونه­ای بود که به طور طبیعی به سمت نهادسازی و کادرسازی می‌رفت. از همین رو، در سال 42 با کمک عده‌ای از فضلای قم یک گروه تحقیقاتی تشکیل داد که فقط پیرامون «حکومت در اسلام» اهتمام داشتند. در همین سال‌ها بود که شهید بهشتی به فکر این افتاد تا تدوین دروس تعملیات دینی در مدارس را با شهید باهنر و دکتر غفوری و برقعی پیگیری کند که به حمدالله در این امر موفق بود. پس از واقعه خونین خرداد 42، به توصیه حضرات آیات میلانی و حائری، ایشان برای اداره مسجد هامبورگ به آلمان سفر کرد و 5 سال را در این کشور به سر برد. در این مدت به لبنان، سوریه، ترکیه و عراق هم سفر کرد و در سال 48، در عراق خدمت امام خمینی(ره) شرفیاب شد و دستورات ویژه از معظم­له دریافت کرد. به هر حال شهید بهشتی چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب در متن مبارزات ملت ایران قرار داشت و انصافا نقش موثری در پیشبرد انقلاب و پیروزی مبارزات مردم ایفا کرد.

 

آیا نگاه شهید بهشتی به تشکیلات، نگاه ابزاری بود یا آن را وسیله­ای لازم برای فعالیت سیاسی و اجتماعی می­دانست؟

درباره نگاه شهید بهشتی به حزب، باید بگویم نگاه ایشان یک نگاه ابزاری نبود. او حزب را یک معبد برای پرورش و تربیت انسان‌های مؤمن برای اداره کشور می‌دانست. بهشتی حزب را مرکزی برای به فعلیت رساندن نیروهای بالقوه انقلاب می‌دانست.

 

ایشان با هیئت­ موتلفه ارتباط تشکیلاتی داشت؟

بله و در دهه چهل، نقش ایشان در ارتباط با هیئت‌های مؤتلفه اسلامی تعیین‌کننده و کلیدی بود. آیت‌الله بهشتی به همراه آیت‌الله مطهری و آیت‌الله انواری، در شورای روحانیت هیئت‌های مؤتلفه اسلامی حاضر بودند و امر مبارزه زیر نظر این شورا صورت می‌گرفت.

 

با این وجود، چرا حزب جمهوری اسلامی تاسیس شد؟

با اوج‌گیری انقلاب اسلامی، ضرورت تشکیل یک حزب واحد برای مقابله و رقابت جدی با احزاب مخالف نظام اسلامی احساس شد. در این مقطع همه نگاه‌ها به شهید بهشتی دوخته شد. او در شورای مرکزی روحانیت مبارز و شورای انقلاب نقش کلیدی در سازماندهی نیروهای انقلاب داشت، اما با تأسیس حزب جمهوری اسلامی، همت ویژه‌ای بر این کار گماشت. آیت‌الله بهشتی به همراه حضرت آیات خامنه‌ای، هاشمی و موسوی اردبیلی و حجت‌الاسلام دکتر باهنر با انتشار بیانیه‌ای، رسماً تأسیس حزب را اعلام کردند. شورای مرکزی حزب متشکل از همه گروه‌ها و احزاب و نیز رجال سیاسی معتقد به انقلاب بود. با اعلام تشکیل این حزب، عمده نیروهای انقلاب در سراسر کشور به آن پیوستند و به طورطبیعی شهید بهشتی دبیر کل حزب شد. او به سرعت حزب را سازماندهی کردد و اساسنامه و مرامنامه آن را به تصویب رساند. جلسات شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، منظم برگزار می‌شد و او شخصاً مدیریت جلسات شورای مرکزی را به عهده داشت.

 

 به دبیرکلی بهشتی اشاره کردید. او حزب را چگونه مدیریت می کرد؟ چگونه دبیرکلی بود؟  درباره رفتارهای حزبی او سخن بگویید؟

ایشان مظهر نظم، ادب، اخلاق و دانش لازم برای کار جمعی بود. برای مثال با آن­که در مجلس خبرگان اول برای تدوین قانون اساسی، او نایب رئیس بود، به دلیل لیاقتی که داشت مدیریت جلسات را به عهده گرفت و عملاً بدون مدیریت او، امکان نداشت قانون اساسی در مسیر درستی سامان یابد. به­دلیل همین صلاحیت‌ها و توانایی‌ها نیز توسط امام به عنوان رئیس دیوان عالی کشور و بالاترین مقام قضایی در کشور منصوب شد. مسئولیت‌های سنگین کادرهای اصلی حزب در قوای سه‌گانه از یک سو و توطئه‌های داخلی و خارجی از سوی دیگر، اجازه نمی‌داد و عملاً فرصت تربیت نیرو را از رهبران حزب گرفت. اما با وجود همه این مسائل، کارهای خوبی در این زمینه صورت گرفت. جزوات آموزشی «حزب از دیدگاه قرآن و روایات» یا «ضرورت تشکل از دیدگاه عقل» و نیز دیگر جزوات آموزشی، زیر نظر افراد صاحب‌نظر بیرون آمد و مورد استقبال مشتاقین قرار گرفت.

 

در مجموع حزب را در کادرسازی برای نظام موفق می­دانید؟

از زمان تأسیس حزب تا سال 64، که سال خاموشی حزب بود، کادرهای خوبی تربیت شدند. این کادرها در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی کشور منشأ خدمات زیادی شدند. امروز شما هر جا اثری از یک کار مخلصانه می‌بینید، عملاً‌ از سوی کسانی است که نفس شهید بهشتی در حزب به آن­ها خورده است.

 

حزبی با این شاکله قوی و دیسیپلین، چرا فروپاشید؟  

مجموعه رویدادهای انقلاب در سه سال اول به گونه‌ای بود که حوادث یکی پس از دیگری اتفاق می‌افتاد و رجال سیاسی کشور در کوره مذاب افکار عمومی پخته می‌شدند و محک می‌خوردند. ما هنوز این موضوع را آسیب‌شناسی نکردیم که علل و عوامل فروپاشی حزب به چه مسائلی برمی‌گشت. هر کسی از منظر خود دیدگاهی دارد. بنده در این گفت­وگو نمی‌خواهم آسیب‌شناسی فروپاشی حزب را بیان کنم، اما همین‌قدر توضیح می‌دهم که وقتی یک انسان تنهاست، در درونش ده‌ها مسئله وجود دارد که ممکن است باعث شود نتواند خودش با خودش جمع شود. وقتی وارد تشکیلات می‌شوید، به مراتب اولی نمی‌توانید با دیگران جمع شوید. روند جدایی و عدم همگرایی از همین جا شروع می‌شود. حافظ می‌گوید: «ز فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموعه/ به حکم آن­که شد اهرمن سروش آمد». وقتی گرایش‌های متفاوت و افکار متفرق در کسی وجود داشته باشد، به گونه‌ای که نشود خودش با خودش جمع شود، مثل یک ویروس به جان جمع می‌افتد و جمع را متلاشی می‌کند. در جمع شورای مرکزی کسانی بودند که متأسفانه دچار این بیماری بودند. شهید بهشتی با قدرت خارق‌العاده خود معتقد بود می‌تواند آن­ها را مدیریت کند و نگذارد جمع از هم بپاشد. اما فاجعه هفتم تیر، این فرصت را از او گرفت و نتوانست این قدرت را به نمایش بگذارد. ویروس نفاق، کفر و الحاد، در قالب تشکل‌های وابسته به آمریکا، شوروی و قدرت‌های بزرگ در جامعه سیاسی آن روز ما غوغا می‌کرد. حضور این تشکل‌های منحرف، حوادث خونینی را برجای گذاشت که شهید بهشتی، اولین قربانی آن بود. کسانی که متأثر از این ویروس در داخل حزب بودند، بنا را بر ناسازگاری گذاشتند و چراغی را که شهید بهشتی افروخته و آن روزها به صورت مشعلی فروزان فراراه مؤمنین بود، خاموش کردند. بطور کلی، افراد بیمار سبب فروپاشی حزب شدند.

 

چرا از شهید بهشتی با صفت «مظلوم» یاد می­شود؟

حضرت امام (ره) فرمودند «شهید بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خوار چشم دشمنان اسلام بود». او را به این دلیل مظلوم می‌دانیم که قدر او درجامعه اسلامی ما شناخته نشد. او را به این دلیل مظلوم می‌دانیم که عناصر کوردل و منافق با هم متحد شدند تا اول شخصیت او را ترور کنند و سپس جان عزیزش را. و همین کار را کردند. آنقدر شایعه و دروغ علیه او ساختند که حتی برخی بزرگان هم گاهی فریب این شایعه‌ها را می‌خوردند. منافقین شخصیت بزرگی را از ملت گرفتند که می‌توانست منشأ خدمات شگرفی برای کشور باشد. نبوغ و استعداد او در کشورداری و نظام‌سازی تازه داشت گل می‌کرد و از مواهب آن، نخبگان و صاحبان اندیشه استفاده می‌کردند. اما تقدیر چنین بود که انقلاب از وجود چنین شخصیتی محروم شود. البته نباید ناشیگری کرد. بهشتی پس از شهادت، حیات دیگری را آغاز کرد. این حیات موجب تصحیح خیلی از انحراف‌ها شد. خط نفاق و اتحاد آنها با کفار و ملحدین فاش و ارتباط­شان با سرویس‌های بیگانه و خیانت­شان بر ملت برملا شد. مظلومیت شهیدبهشتی مثل مظلومیت امام حسین(ع) رسواگر توطئه‌های یزید زمان، یعنی آمریکای جنایتکار شد. به همین دلیل او را سید‌الشهدای انقلاب اسلامی نامیدند.

 

لزوم شناخت بهشتی برای نسل امروز چیست؟

نسل امروز بیش از هر زمان نیازمند ابعاد شخصیتی شهید بهشتی است. خوشبختانه اکنون در حوزه‌های علمیه، طلاب فاضل، فقیه، فیلسوف و عارف تربیت شده‌اند. اگر شجاعت و تدبیر و مدیریت و زیرکی و زمان‌شناسی شهید بهشتی را به این طلاب اضافه کنیم، هر کدام در اندازه شهید بهشتی می‌توانند برای پیشبرد انقلاب اسلامی نقش آفرینی کنند.

 

به نظر می‌رسد اخیرا، از سوی برخی‌ها، تخریب شخصیت بهشتی در دستور کار عده­ای قرار گرفته است و به عنوان مثال گفته شده «مرحوم بهشتی تمام ذهنش، ذهن حزبی بود. به همین دلیل بلافاصله میخواست رییسجمهور شود.». به نظر شما این سخنان با چه اهدافی صورت می­گیرد؟ پاسخ به این شبهات را وظیفه چه کسانی می­دانید؟

خداوند خودش تعهد داده که مدافع مؤمن باشد. شهید بهشتی یکی از مصادیق بارز این مؤمنین است که خدا از او دفاع کرد. اساساً این پست‌ها و مقامات بودند که به سمت شهید بهشتی می‌رفتند. این­طور نبود که او به سمت این تصدی‌ها برود. او با شایستگی‌هایی که داشت، اگر زنده بود حتماً پس از رحلت امام(ره) به مقام رهبری می‌رسید. ریاست جمهوری برای او کم بود. اساساً این پست‌ها برای شخصیت او کوچک بودند. او هر جا بود، منشأ خدمت به ملت و تولید فکر و اندیشه ناب بود. در وجود شهید بهشتی یک لطافت علمی، عملی و اخلاقی بود که همه را جذب می‌کرد و همین باعث مظلومیت او می‌شد، چون همین ویژگی­ها، منشأ حسد برای برخی شده بود. به این دلیل بود که امام(ره) می‌فرماید: «شهادت او در برابر مظلومیتش ناچیز است.» در وجود او یک خشم مقدس علیه استکبار جهانی و آمریکا و دشمنان اسلام قرار داشت و او را در مرز سازش‌ناپذیری با دشمن هدایت می‌کرد. شخصیت او آمیزه‌ای از لطافت و ابهت بود که دوستان انقلاب را شاد و دشمنان انقلاب را ناراحت و ناامید می‌کرد. به تعبیر یکی از بزرگان، او برای شاگردانش در حکم «اسوه نبوی» بود. او به شدت نگران مهره‌سازی غرب در ایران بود و به همین دلیل با بنی‌صدر و منافقین درافتاد و در صف اول مبارزه با کفر و نفاق قرار گرفت.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی