بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

همه دزد بودند / نسیم بیداری

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۲:۴۲ ق.ظ

« در یک کلمه بگویم، همه دزد بودند. فقط شدت و ضعف داشت. سیاست رضا بگیر و ببند و حبس و کتک و مجازات بود اما محمد رضا گفت آن قدر به اینها بدهید تا احساس سیری کنند و دیگر طرف دزدی نروند. معهذا بازهم دزدی می کردند و اتفاقا آنکه وضعش از همه بهتر بود، بیشتر می دزدید. مثلا رییس اداره آگهی که باید دزد بگیرد خودش دزد بود.»

آنچه آمد سخنان تاج الملوک آیرملو، مادرِ سلطنتِ سلطه،  عمق فساد سیاسی ایران را در آستانه انقلاب 57 تبیین می کند. « همه دزد بودند »، این تلخ ترین حقیقت تاریخ معاصر ایران است. تاریخی که می توان چنین خلاصه کرد: هر چند سال پابرهنگانی آمدند و دریدند و دزدیدند و بریدند و بردند.

شاید این جمله «رز آکرمن» پژوهشگر بانک جهانی در حوزه فساد مالی، توصیف دقیقی از فساد سیاسی باشد: « فساد، رابطه بین دولت و بخش خصوصی است هرکدام مسلط تر باشند بر توزیع منافع رشوه تاثیر بیشتری می گذارند. » از منظر فساد سیاسی، حکومت پهلوی دوم را باید حکومت کلپتوکراسی نامید. چه، در این نوع حکومت ها، راهزن یکجانشین، با رشوه خواری رقابتی، زمین خواری بی اندازه، اختلاس های نجومی، اخاذی ها، پاپوش ها، قاچاق عتیقه و مواد مخدر و امتیارات انحصاری نزدیکان خود، هستی یک ملت را به یغما می برد.

فساد دولتی در ایران زمان پهلوی چنان جریان دارد که پرویز راجی از محارم رژیم، این مساله را به بیماری قانقاریا تشبیه می کند، مرضی که عنقریب عمر رژیم را به پایان می برد. از این رهگذر تحلیل گران انقلاب دوم ایران، یکی از مهمترین دلایل سقوط پهلوی را در اوج قدرت داخلی و شهرت جهانی، فساد بسیار عمیق در لایه های اقتصادی آن دانسته اند.

اگر چه محمدرضا، تنها یک سال پس از تشکیل ساواک در مقابله با توطئه های سیاسی، سازمان عریض و طویل دیگری نیز برای مقابله با فساد اقتصادی تاسیس کرد، اما « سازمان بازرسی شاهنشاهی » مانند سازمان اطلاعات و امنیت، در ماموریت خود، موفق نبود. چه، اگر دایره فعالیت ساواک، مخالفان رنگارنگ رژیم بودند، این بار دایره فعالیت بازرسی شاهنشاهی، کارگزاران و سینه چاکانی بودند که همچون اختاپوسی بزرگ در تمام لایه های رژیم از بالاترین بخشهای دربار تا پایین ترین رده های دولت چنبره زده بودند. از عجایب تصمیم گیری های دیکتاتور این بود که همزمان که او، سازمان بازرسی شاهنشاهی را در سال 1337 به ریاست فردوست تشکیل داد، بنیاد پهلوی را به پیشنهاد اسدالله علم تاسیس نمود. همان بنیادی که به مدت 20 سال مرکز ثقل بزرگترین فساد اقتصادی دولتی جهان شد و  با در اختیار گرفتن نبض اقتصاد کشور، میلیاردها دلار پول ایران را نوش جان شاه و شاهزادگان پهلوی کرد. این کارتل اقتصادی عظیم که از بانکداری و صنعت هتلداری تا ساخت و ساز و صنعت قند و شکر را در زمره فعالیت های اقتصادی خود داشت، بعد از انقلاب به همراه سازمان ها و شرکت های دیگر در اختیار بنیاد مستضعفان و جانبازان قرار گرفت.

پاسخ محمدرضا به نخستین گزارش فردوست به عنوان رییس سازمان بازرسی شاهنشاهی از وضع اختلاس در کشور رمز عدم موفقیت این سازمان ضد فساد است: « وقتی ما به مصر یک میلیارد دلار، به اسرائیل یک میلیارد دلار، به سازمان آب لندن نمی میلیارد دلار و میلیادها دلار به کشورهای مختلف وام می دهیم،  چه اشکالی دارد یک عده از مدیران مملکت ما هم به نوایی برسند و چاق شوند.» رفتار همدلانه شخص اول مملکت با متخلفان، راه کشور را برای سقوط در بزرگترین لجنزار اقتصاد سیاسی باز می کند لجنزاری که در آن، عده کوچکی با نام بلند « حاکمیت »، به نشخوار چندش آور منابع ملی یک سرزمین مشغول می شوند و عده بزرگی تحت عنوان « مردم » در بیغوله ها، فرداهای تلخ و تلخ تر را به انتظار می نشینند.

به گواه تاریخ، محمدرضا خود، رییس حلقه فساد است. بر اساس تئوری « خدا، شاه، میهن »، او « نماینده خدا در زمین » ، مالک نخست سرزمین و در عداد میهن است. پس « برای هر حقی و تصمیمی آزادی مطلق دارد. » در اوج درآمدهای نفتی سال 52، سیاست های اقتصادی غلط او، تنها و تنها یک منفعت داشت: انباشتن جیب حلقه صد نفره قدرت از شخص شخیص اعلیحضرت گرفته تا حضرت زاده ها و نماینده های ویژه اش در سازمان های دولتی و غیر دولتی. از اشرف بنت رضا گرفته تا شاهپور غلامرضا. از اسداللهِ دربار تا هویدای درگاه.  

حلقه فساد، لایه های مختلفی داشت. لایه نخست پس از محمدرضا، به اشرف اختصاص داشت. این زن میانسال، شاید فعال ترین فاسد اقتصادی در تاریخ اقتصاد سیاسی جهان باشد. او تقریبا در همه زمینه ها فعالیت می کرد، زمین خواری، قاچاق عتیقه، قاچاق مواد مخدر، اخاذی و رشوه. اوج فساد اقتصادی اشرف زمانی بود که این بانوی پرنفوذ، مناصب مهم مملکتی را در ازای دریافت پول به ثروتمندان می فروخت و با این کار نظام حکومتی را در قعر فساد فرو می برد. اشرف اما، رقیب سرسختی در دربار دزدها داشت، فرح دیبا بانوی نخست ایران، آنچنان در ولخرجی و چپاول موفق بود که حیات ملوکانه اش، فضای رمانتیک قصه های هزار و یک شب را تداعی می کرد. نام او اسم رمز هدایا، رانت ها، رشوه ها، قرارداد ها و امتیازها بود. فرح را تنها می توان با فرح مقایسه کرد. او پس از مرگ مشکوک شاه علاوه بر ثروت بی اندازه خود، بیست درصد دارایی میلیاردی شاه را به ارث برد و به یکی از زنان ثروتمند جهان بدل گشت. فسادِ نسل غارت تنها به بانوهای رقیب، ختم نمی شود. این حلقه سر دراز داشت. حضرت زادگان و آنانکه به هر نحوی با این خاندان مقدس پیوند سببی یا نسبی یافته بودند، حق قدسی کسب کرده و صاحب نعمت های فراوان شده بودند.

مافیای سیمان در اختیار مجید اعلم  دوست نزدیک شاه بود که با توسل به روابط شخصی با محمدرضا دست به احتکار صدها هزار کیسه سیمان در کشور زده بود. روش او از این قرار بود که صدها مقاطعه کاری را از سازمان برنامه می‌گرفت و پس از تصویب طرحها، سیمان را اخذ و احتکار و سپس، طرحها را به دیگران واگذار می‌کرد. در واقع وی با این کار هم صاحب صدها هزار کیسه سیمان می‌شد و هم 20 درصد ارزش کل طرحها را می‌گرفت. او سیمان‌های احتکار شده را به قیمت دولتی 75 ریال می‌گرفت و به قیمت250 تا 320 ریال در بازار آزاد می‌فروخت.

منوچهر فرمانفرمائیان، نویسنده اثر کتابی با عنوان پرمفهوم « خون و نفت » است که از رجال معروف عصر پهلوی و مشاهیر فساد مالی تاریخ معاصر است. یکی از پرونده های این فرزند خانواده صاحب نفوذ عرصه سیاست در ایران، پروژه تعمیر استادیوم یکصد هزار نفری تختی است که پس از تعمیر، به دلیل مصرف بسیار کم و سیمان، علی رغم هشدار کارشناسان به محمد رضا فرو ریخت. سیمان توسط مجید اعلم احتکار شده بود و پیدا نمی شد فرمانفرمائیان سیمان مازاد را در بازار سیاه فروخت و پول کلانی به جیب زد.

دولتهای پهلوی را باید دولتهای ارتشاء نامید چه « آنان با فساد و در کنار فساد زندگی کرده بودند » هر آنکس که بهتر کرنش می کرد، بر مسند اجرا قرار می گرفت. در واقع در این دولت ها، نه نخست وزیر که وزیر دربار رییس دولت بود. امورات کشور و بیش از همه اقتصاد مملکت نه در نظام اداری دولت که توسط زیاده خواهان سیری ناپذیر دربار رتق و فتق می شد. دربار قدرتمند تمام قد در برابر نظام اداری بسیار ضعیف قرار داشت. فرهنگ و آداب دربار بر نظام اداری می چربید و رفتارها و کنش های اقتصادی درباریان به مدیران و کارمندان منتقل می شد. درباریان دزدان بزرگی بودند و دولتیان دزدان کوچک تر.

تیمورتاش بختیار نخستین رییس ساواک از جمله کارگزارانی بود که به شیوه کاملا حرفه ای مال اندوزی می کرد و به قول دیکتاتور « امور زندگی خود را می گذارند » او به ثروتمندان انگ سیاسی می زد و آنان تحت شکنجه و زور و تهمت، از ترس جان، به اخاذی های او پاسخ مثبت می دادند.  هرمز شریف مدیر تشریفات بود او برای « امرار معاش » از مراجعان دربار همایونی پول های هنگفت می گرفت مجوز شرفیابی می داد. گلسرخی وزیر منابع طبیعی روش راحت تری برای امرار معاش داشت او به راهنمایی و همراهی جلال آهنچیان بازاری معروف دوران پهلوی، زمین های مرغوب مردم را جزو منابع طبیعی اعلام می کرد تا آهنچیان به قیمت بسیار ارزانی زمین ها را بخرد و پس از مدتی زیر نظر وزیر بفروشد. کارگزاران پهلوی حتی کمک های خیریه مردم برای سازمان های خیریه دولتی را نیز بجای رساندن به دست فقرا و نیازمندان، صرف معیشت خود می کردند. قاچاق مواد مخدر از دیگر موارد امرار معاش کارگزاران بود علاوه بر رسوایی های مکرر اشرف، رسوایی ننگین امیر هوشنگ دولو دوست نزدیک شاه، و  ماجرای دایی قاسم همدانی رییس مافیای مواد مخدر از جمله پرونده های فساد کارگزاران رژیم است. در فساد دولت همین بس که در زمان هویدا 3750 پرونده فساد تشکیل شد. 

مفاسد مالی منصور از ماجرای قاچاق در پاریس، تا سوء استفاده های کلان از موقعیت شغلی را شامل می شود که ثبت 38 هزار متر از اراضی نیاوران و وجود ده میلیون و پانصد هزار دلار در بانک های آمریکا به نام او از جمله این موارد است. هژبر یزدانی دیگر نخست وزیر یک چشم شاه را می توان مصداق میلیاردرهای یک شبه عصر پهلوی دانست. گله دار سمنانی، با سوء استفاده از نفوذ بهایی ها در دربار، انحصار بازار گوشت و قند  را بدست گرفت و بعدها با توسل به قدرت سیاسی و روابط خارجی، مفیای قند و گوشت را در سرتاسر جهان و البته به ضرر منافع ملی ایران راه انداخت.

نام اسدالله علم با اصلاحات ارضی گره خورده است پروژه ای که بیش از هر کسی دیگری، نخست وزیر بیرجندی پهلوی را سودمند و خرسند کرد. او که پیش ازطرح مساله اصلاحات ارضی اراضی وسیعی در نقاط مختلف کشور خریده بود، پس از اصلاحات و با افزایش قیمت زمین، به یک میلیاردر تبدیل شد. وی خود در خاطراتش می گوید: « از صدقه سر شاه، من سال گذشته به تنهایی بیش از 5 میلیارد دلار زمین به دولت فروختم و اینک مرد بسیار ثروتنمدی هستم ».

از دیگر راه های اختلاس دولتی ها، رشوه از شرکت ها و سازمان های خارجی بود تا جایی که گزارش های سازمان های ناظر، دولت آمریکا را به اعتراض واداشت اما محمدرضا این رشوه ها را حق کمسیون عادی دانست. رشوه قراردادهای نظامی از همه بالاتر بود و بی جهت نیست که در دوران نخست وزیری هویدا، بودجه نظامی 4 برابر بودجه کشاورزی شد و بواسطه قرارداهای سنگین تسلیحاتی، ارتش ایران گران ترین ارتش جهان گشت. سیاست دروازه باز نتیجه دریافت رشوه های کلان از تولید کنندگان خارجی بود این سیاست واردات را پنج برابر صادرات کرد و در سال آخر سلطنت، ایران را به کسر بودجه 15 میلیارد دلاری رساند، در حالی که تا چند سالِ متوالی میلیاردها دلار از محل فروش نفت 12 دلاری نصیب خزانه ایران شده بود. همان خزانه ای پس از افزایش 4 برابری قیمت نفت در سال 52 می توانست ملت ایران را برای تمام تاریخ بیمه کند اما تجمل گرایی جنون آمیز اعلاحضرت و حضرت زادگان، باستان گرایی خرافه گونه، بی تدبیری عمیق دولت و بخشش سخاوتمندانه به کشورهی فقیری چون مراکش و پادشاهان مخلوع افغانستان، آلبانی، یونان و بلغارستان و ... باعث شد بانک مرکزی رژیم تورم 150 درصدی را برای آینده ایران رقم بزند پیش بینی که دیکتاتور را سخت آزرد.

رهاورد شوک نفتی سال 53، استبداد اقتصادی و تحکیم دیکتاتوری محمدرضاشاهی بود. افزایش ناگهانی قیمت نفت و نبود سیاست صحیح اقتصادی، باعث افزایش تورمی بی سابقه و شکست سیاست ثبات اقتصادی هویدا شد. عامل اصلی شکست هویدا، فساد اقتصادی عمیق تکنوکرات های دولت او بود. اگر چه عباس میلانی پژوهشگر اقتصاد سیاسی، اظهار می دارد، هیچگونه سندی در تایید مفاسد اقتصادی شخص هویدا وجود ندارد اما به نوشته ارتشبد فردوست، بیشترین فساد مالی عصر پهلوی، در دوران سیزده ساله نخست وزیری هویداست. دولت او به دولت رانت و رشوه شهره بود این بدنامی، عاقبت دامن هویدا را گرفت و شاه برای رهایی از بن بست اقتصادی، مدیر درجه یک خود را بدون هیچگونه محاکمه و شفافیتی روانه زندان کرد. ابراهیم گلستان در رمان " اسرار دره جنی "  از روابط شاه و هویدا روایتی تمثیلی ارائه کرده است روایتی که در یکسو مردی دهاتی با گنجی تمام نشدنی قرار دارد و در سوی دیگر مردی زیرک با عصا و گل، در کمین گنج بادآورده نشسته است.

مهر 57، زمانی که فساد دولتی، رژیم را تا حلقوم در قعر سقوط فرو برده بود، دیکتاتور دستور داد خانواده سلطنتی در معاملات دخالت نکنند. دولت فروهشته در فساد، گرچه توان اجرای دستور مبارزه با مفاسد اقتصادی را نداشت اما حتی اگر این اوامر ملوکانه را اجرا می کرد در حکم نوشدارو پس از مرگ سهراب بود. از یک طرف حضرت زادگان، میلیاردها دلار پول غارت شده را با خیال راحت به بانک های خارجی منتقل کرده بودند و از طرف دیگر جفادیدگان در خروشی بی نظیر، تمام قد در برابر اعلاحضرت و حاکمیت کلپتوکراتیک او ایستاده بودند. راهزن یکجانشین تنها زمانی فهمید که باید دست حضرت زادگان را کوتاه کند که کار از کار گذشته بود و مزرعه را آب گرفته بود.

  • اصغر زارع کهنمویی

دزد

فساد مالی

پهلوی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی