بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

اصغر زارع کهنمویی؛ روزنامه‌نگار و پژوهشگر

بی‌درکجا

تارنمای اصغر زارع کهنمویی
روزنامه‌نگار: اندیشه، سیاست، فرهنگ و قومیت؛
پژوهشگر: تاریخ معاصر، جهان اسلام، مسائل آذربایجان و قفقاز؛

برای آشنایی بیشتر با من و نقد دیدگاه‌هایم، به منوی «حیات» در ابتدای صفحه بروید. در آنجا به‌سنت زندگی‌نامۀ خودنوشت، «تجربۀ زیسته»‌ام را دوره می‌کنم.

mail: asghar.zareh@gmail.com

این تارنما، تازه راه‌اندازی شده و در حال تکمیل است.

بایگانی

 اصغر زارع کهنمویی - شرق: سال 2000 سال مهمی برای جهان بود، سالی که جهان صدای تمنای جوانان بنگلادشی را که برای حفظ بنیادی‌ترین سرمایه زیستی خود به خیابان آمده بودند، شنید و سرانجام روزی به‌نام «زبان مادری» بر صحیفه جهان نقش بست. از آن سال تا امروز، همه‌ساله در سراسر جهان بخصوص در جوامع چندزبانه، این رویداد بزرگ جهانی پاس داشته می‌شود و جایزه جهانی زبان مادری، به یکی از فعالان عرصه زبان مادری قومیت‌ها و میلت‌ها توسط یونسکو اعطا می‌شود. در ایران اما، گروه اندکی می‌گویند ما را با این روز بزرگ، نسبتی نیست. در مقابل، بسیاری از متفکران و کنشگران عرصه سیاست و فرهنگ بر این عقیده‌اند که چون سرزمین ایران از شانس بزرگ چندزبانگی برخوردار است، باید روز جهانی زبان مادری را به تقویم رسمی بیاوریم و افزون بر آموزش این زبان‌ها در مدارس، بدین‌ترتیب هم به‌صورت نمادین از زبان‌های غیررسمی خود، حمایت کنیم. دکتر ناصر فکوهی، انسان‌شناسِ برجسته ایرانی، از معدود اندیشمندانی است که در برابر نگاه‌های جزم‌اندیش و گاه شوونیستی، مواضع دقیق، عالمانه و به‌موقع اتخاذ کرده است. او در این گفتگو، از تدریس زبان مادری در مدارس سخن می‌گوید و بر تقلیل زبان و فرهنگ قومیت‌ها به فولکلور و ادبیات شفاهی، می‌شورد و می‌گوید: «چگونه است ما زمانی که از فردوسی و مولوی و حافظ و سعدی به‌حق به‌مثابه قله‌های فکری اندیشه پارسی یاد می‌کنیم بحث فلکلور را پیش نمی‌کشیم؛ اما حاضر نیستیم بپذیریم که هر یک از فرهنگ‌های قومی نیز دارای بزرگان و اندیشمندانی بوده‌اند که قله‌های فکری برای بشریت به شمار می‌آیند. به همین دلیل است که من این رویکرد را استعماری می‌دانم.»

 ***

 برخی از کنشگران مخالف آموزش زبان مادری، می‌گویند نیازی به آموزش اجباری زبان مادری در مدرسه نیست. همین که در منزل حرف می‌زند کافی است یا اگر نیاز بود، در همان منزل از طرف خانواده یاد بگیرد. آیا اساسا این حرف درباره مقوله آموزش زبان مادری درست است؟ چرا باید آموزش زبان مادری ، اجباری و مدرسه‌ای باشد؟

اولا سخن گفتن از «اجبار» در این مورد به خودی خود یک توهین است، 35 سال است که اصلی در قانون اساسی ایران تصویب شده و در تمام این مدت مورد درخواست و مطالبه همه مردمی بوده که زبان مادری‌شان فارسی نیست و اجرا نشده، حال چطور می‌توانیم از اجبار صحبت کنیم. اتفاقا اجبار در نقطه مقابل بوده، یعنی اجبار به محروم‌کردن کودکان به امکان آموزش زبان مادری‌شان به شیوه علمی. اما درباره اینکه بچه‌ها زبان مادری را در «خانه» یاد بگیرند اولا این می‌تواند در کشورهایی مطرح باشد مثل اروپای غربی که در مدارس آن‌ها، چندین و گاه ده‌ها زبان مادری وجود دارد و عملا چنین آموزشی ممکن نیست. البته حتی در همان کشورها از جمله در فرانسه و آلمان چنین آموزشی را برای بسیاری از زبان‌های اصلی که گویشوران بیشتری دارند در سطوح بالاتر مثلا در دبیرستان ممکن کرده‌اند. ثانیا اگر چنین کاری بخواهد در منزل انجام شود، ابتدا والدین باید روش‌های آموزش زبان را بدانند. آموزش زبان مادری در مدرسه این حسن را دارد که زبان به‌صورت صحیح و علمی آموزش داده می‌شود و تبدیل به یک سرمایه بزرگ برای گویش‌ور می شود. اتفاقا دلیل آنکه برخی از مخالفان آموزش زبان مادری خودشان دارای زبان مادری غیرفارسی هستند، این است که هرگز زبان مادری خود را به شیوه درست و علمی و از مدرسه یاد نگرفته و صرفا در خانه آموخته‌اند و به همین دلیل امروز هم که حتی به سطوح بالای علمی رسیده‌اند، قادر نیستند به این زبان فکر کنند یا به صورت علمی بنویسند و برای همین آن زبان را بی‌ارزش قلمداد می‌کنند. خلاصه کلام اینکه، تنها در یک سیستم علمی، رسمی و درست است که زبان می‌تواند به کودک آموزش داده شود و سپس در او در طول سال‌های بعدی تحصیلی تقویت شود. امروزه چه تعداد روشنفکر و دانشمند داریم که در همین ایران بتوانند به یکی از زبان‌های قومی ما مطالب جدی بنویسند و یا سخنرانی‌های علمی بکنند؟ بسیار کم. دلیلش هم نوعی فقر زبانی است که حاصل عدم آموزش زبان در مدرسه است.

 

برخی ها، آموزش زبان مادری و پیگیری تحقق این حق را با مخاطرات امنیت ملی و مرزی، پیوند می‌دهند، آیا واقعا آموزش به زبان مادری، توسط گروه‌های قومی در درون یک کشور، امنیت کشورها را به خطر می‌اندازد؟

اگر مبنای ما قرن هجدهم و نوزدهم بود، شاید این منطق می‌توانست قابل بحث باشد. به عنوان مثال در فرانسه از قرن شانزدهم تلاش شد سیاست زبان واحد پیش برده شود تا به انسجام ملی برسند، نتیجه این سیاست که در انقلاب فرانسه و در نزد افراطیون ژاکوبنی به اوج خود رسید، که با قتل عام‌های گسترده مردم غیرفرانسه‌زبان همراه بود، سه قرن بعد اسف‌بار است. اکثریت جوانان فرانسه هنوز نمی‌توانند زبان فرانسه را به‌درستی بنویسند و صحبت کنند. در حالی که زبان‌های قومی سه قرن بعد از انقلاب در حال نوزایی در رسانه‌ها و مدارس هستند و وحدت ملی فرانسه به‌شدت به‌دلیل عدم همسازی میان فرهنگ‌های مختلف زیر خطر است. اما در مورد ایران با پیشینه‌ای سه هزار ساله، دقیقا ما در نقطه معکوسی قرار داریم، امنیت دولت‌های مقتدر مرکزی در ایران از دوره هخامنشی تا امروز همواره از طریق به‌رسمیت‌شناختن زبان‌های غیر‌پارسی تامین شده است و به عبارت دیگر فرهنگ‌های پیرامونی چون از مرکز تهدید نمی‌شده‌اند خود به سپری در برابر یورش‌های بیرونی تبدیل می شده‌اند. برعکس هر بار سیاستمدار یا دولتی ناکارا در مرکز بر سرکار می‌آمده کشور به سوی قومگرایی پیش می‌رفته است، چون فرهنگ‌های پیرامونی از مرکز تهدید می‌شده‌اند یا با یورشگران بیرونی متحد می‌شده‌اند تا آن را از میان ببرند و یا دستکم از اطاعت از آن سر باز می‌زدند و کشور از هم می‌پاشیده است.

 

در دروان معاصر ایران، با توچه به گرته‌برداری مدل دولت‌ملت از فرانسه، ما دچار سیاست یکسان‌سازانه در دروان پهلوی هستیم. این نگاه چقدر در شرایط فعلی نیز ادامه یافته است؟

این وسواس امنیتی در چند زمان در ایران معاصر هم شکل گرفته؛ یکی در زمان آغاز دولت ملی در اوایل قرن بیستم که مدل برای ساختن آن انقلاب فرانسه بود و بنابراین از یک باستان‌گرایی مرکزیت‌گرای پارس‌محور برای ساخت مدل استفاده شد. یک بار دیگر در اواخر دوره پهلوی که بار دیگر جنون باستان‌گرایی و «دروازه‌های تمدن بزرگ» مطرح شد و برای این کار نوعی خطر از سوی اقوام احساس می‌شد. انقلاب اسلامی نقطه پایانی بر این گونه نگرش بود و آن اصل قانون اساسی هم از اینجا می‌آید منتهی در ابتدای انقلاب و سال‌های نخستین جنگ که کشور زیر تهدید شدید نظامی بود، گروه‌های افراطی برای پیشبرد نظرات سیاسی خود زبان را مستمسکی کردند که جدایی‌طلبی را تبلیغ کنند، اما اما چون پایگاهی در میان مردم نداشتند به موفقیت نرسیدند. امروز من با اطمینان کامل می‌توانم بگویم که تقویت فرهنگی و نه سیاسی اقوام در ایران می‌تواند به عنوان یکی از محورهای اصلی استراتژیک آینده ایران به حساب بیاید اگر خواسته باشیم پهنه‌های قدرتمند و مستقل و با وحدت ملی بالا داشته باشیم. به‌عنوان مثالی معاصر و کوچک به سیاست های قومی کشورهایی مثل یوگسلاوی سابق و ترکیه و نتایج آن نگاه کنیم و مقایسه کنیم با سیاست‌های قومی در ایران که به دلیل سنت سیاست های درست چندقومی و چند زبان‌گرایی هرگز دچار آن انحرافات نشدند.

برخی قومیت را در حد فولکلور و زبان قومیت ها را در حد ادبیات شفاهی تقلیل می‌دهند. آنها اعتقاد دارند، نیازی به مکتوب کردن ادبیات شفاهی وجود ندارد. شما چه می گویید؟ آیا این زبان ها که اتفاقا پیش از این مکتوب هم شده اند، واقعا ارزش مکتوب شدن ندارند؟

این گروه بازمانده سنت‌های استعماری و پسااستعماری اروپایی و آمریکایی هستند. تا پیش از انقلاب مردم‌شناسی در ایران نماینده روشنی برای این گرایش بود. اروپایی‌هایی می‌آمدند تا درباره عشایر و روستاهای ما تحقیق کنند و مثلا به نوعی «اصالت» برسند. خوشبختانه یکی از امتیازات انقلاب آن بود که این رویکردها از ایران جمع شدند و به خارج کوچ کردند و نسلی از انسان‌شناسان جدید به وجود آمد که مردم کشور خود را در همه جا، شهرها و روستا و عشایر به مثابه انسان‌هایی کامل مطالعه می‌کنند و نگاه تحقیرآمیز بیگانه (که هرگز اجازه نداد و نمی‌دهد که خارجیانی مثل ما روی آن‌ها تحقیق کنیم) دستکم به‌صورت مستقیم کنار گذاشته شد. هر چند امروز گروهی بار دیگر با مطرح‌کردن واژه «مردم شناسی» تمایل دارد آن روزگار و آن نوع نگاه را ترویج دهند.

 

یعنی همان سنت شرقشناسانه غربی‌ها درباره شرق، به‌نوعی در ایران درباره قومیت‌ها توسط همین طیف، تکرار می‌شود؟

فلکلوریک دیدن زندگی مردم ما، البته در معنای بد این واژه (چون علم فلکلورشناسی در جهان امروز به‌صورت جدید با نظریه‌های بسیار کارا در حال پیشرفت است و بسیار نیز قابل استفاده برای ما هست) یعنی فرهنگ‌هایی مثل کرد و ترک و عرب و بلوچ و ... را در ایران در حد چند ضرب‌المثل و افسانه و خوراکی‌های محلی و اعتقادات و باورهای مردمی و ... خلاصه‌کردن و این قطعا کاری غیر قابل قبول است. این در حالی است هر یک از این فرهنگ‌ها، پیشینه زبانی و حتی نوشتاری چند صد ساله و گاه حتی چند هزار ساله دارند؛ پیشینه‌های تمدنی، شهری، اندیشه‌های عمیق دینی و معنوی، فناوری‌های حیرت‌انگیزی که ما هنوز به پای آنها نرسیده‌ایم. چگونه است ما زمانی که از فردوسی و مولوی و حافظ و سعدی به‌حق به‌مثابه قله‌های فکری اندیشه پارسی یاد می‌کنیم (البته بدون اشاره به ریشه‌های قومی متفاوت برخی از آنه‌ها و حتی آثارشان به زبان های دیگر)، بحث فلکلور را پیش نمی‌کشیم؛ اما حاضر نیستیم بپذیریم که هر یک از این فرهنگ‌های قومی نیز دارای بزرگان و اندیشمندانی بوده‌اند که قله‌های فکری برای بشریت به شمار می‌آیند. به همین دلیل است که من این رویکرد را استعماری می‌دانم. همین امروز هم برای کشورهای غربی هر چیزی که در دو سه زبان اصلی «علم» که در واقع دو سه زبان اصلی «قدرت» است وجود نداشته باشد، اصلا وجود ندارد. بدین ترتیب است که می بینیم، کار پایان‌نامه یک ایرانی که در یک دانشگاه گمنام و در سطحی بسیار نازل نوشته شده، اینجا میان ناشران ما چنین طرفدارن پرو پا قرصی دارد اما تا به حال به فکر یکی از آن‌ها هم خطور نکرده که از استعدادهای بی‌شمار محلی که دارند کار و تحقیق می‌کنند و بسیار هم ارزشمند هستند استفاده کنند. بنابراین می‌خواهم بگویم خودکوچک‌بینی و خودشیفتگی دو روی یک سکه هستند. همان تحقیری که این دوستان از سوی غربی‌ها در طول ده‌ها سال تحمل کرده‌اند، امروز می‌خواهد به‌عنوان تهران‌نشین فارس‌زبان، نسبت به اقوام دیگر داشته باشند که طبعا تاثیری جز سقوط عمومی فرهنگ ما به ویژه در مرکز و بسیار کمتر در پیرامون ندارد.

برخی اعتقاد دارند، روز جهانی زبان مادری اساسا ربطی به کشور ما ندارد. با توجه به تنوع زبانی موجود در ایران، این ادعا چرا نادرست است؟ پارسال یکی از نماینده‌های مجلس پیشنهاد کرده بود روز جهانی زبان مادری در تقویم کشورمان درج شود. نظر شما در این باره چیست؟

به نظر من این کار مفیدی است که به روز جهانی زبان مادری بپردازیم و اگر چنین روزی در تقویم باشد حتما به این کار کمک خواهد کرد. اما اگر کسی فرهنگ ایرانی را بشناسد باید بداند که ما نباید فقط یک روز برای زبان مادری داشته باشیم، تمدن و فرهنگ ایرانی دستکم از دوران نوسنگی به این سو (ده هزار سال پیش) مجموعه‌ای تمدن‌ها و فرهنگ‌ها بوده که خصوصیتش در چندزبانی و چندفرهنگی‌بودن و سبک‌های متفاوت زندگی (از لباس‌ها گرفته تا غذاها و شیوه‌های زیستگاه و معیشت و غیره) بوده است. این امر از ایران حتی امروز در آغاز قرن بیست و یکم یکی از استثناهای جهانی و گنجینه‌ای را ساخته است که در جهان کمتر نظیر دارد. زبان فارسی نه به عنوان حاصل کار قوم موهومی به نام «فارس» که اصلا وجود خارجی نداشته و ندارد، بلکه به عنوان حاصل کار جمعی میلیاردها نفر که در این پهنه فرهنگی در طول چند ده هزار سال زندگی کرده‌اند میراثی است که همه ما باید قدرش را بدانیم و امروز یکی از ده یا پانزده زبان بزرگ دنیا است. اما ما شانس این را داریم که در میان زبان‌های اصلی دنیا زبان‌هایی چون عربی، کردی، ترکی و... غیره هم هستند که در عین حال جزو زبان‌های ایرانی (نه در معنای زبان‌شناختی بلکه در معنای فرهنگی کلمه) به حساب می‌آیند که ما باید از این شانس بی‌نظیر استفاده کنیم. به عبارت دیگر، به‌نظرم این یک امر بدیهی است که ما چندزبانه و چندفرهنگی و با سنت‌های بی‌شمار زیست‌گاهی، تنوع بی‌شمار در فرهنگ‌ها و سنت‌های غذایی و ... غیره باشیم اما به دلیل عدم درک‌مان از مدرنیته، بریدن‌مان از جهان معاصر و چسبیدن به مدل فرانسوی قرن نوزدهمی؛ متاسفانه اجازه می‌دهیم شوینیسم‌ها، نژادپرستی‌ها و توهمات ملی‌گرایی افراطی یا قوم‌گرایی در میان ما مطرح شود.

 

تاکنون بارها مساله آموزش زبان مادری توسط رسانه ها و نهادهای شورایی ازجمله مجلس شورای اسلامی و شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح شده است اما هر بار بعد از مدتی، به سرعت به فراموشی سپرده شده است. چرا هیچوقت بحث زبان مادری به فرجام نیک نمی رسد؟ چرا مساله زبان مادری مثل هیچ دیگری در کشور نیست و همواره با بایکوت یا پاس کشیدن کنشگران مواجه می شود؟ اکنون چه باید کرد تا این بار به نتیجه برسد؟

به نظر من، به دلیل پایین بودن سطح نخبگان و به اصطلاح متخصصان ما که خودشان دانشگاهی و علمی می‌دانند اما چنان با جهان علم و مباحثی که در آن جریان دارد بیگانه‌اند که برخی اوقات به نظر من، مردم عادی و حتی فاقد توانایی خواندن و نوشتن اما دارای تجربه زیستی، از آنها بهتر استدلال می‌‎کنند. اشتباه نکنید من ابدا نه پوپولیست هستم و نه طرفدار کنار گذاشتن تخصص و نخبگی به ویژه در حوزه علم، اما «این ها» که ما داریم، با حرف‌هایی که گاه و بیگاه می‌زنند و مثلا اظهار نظر علمی می‌کنند، بیشتر به عوامی شباهت دارند که با استفاده از قدرت نهادها، ظاهر علمی به خود داده‌اند و به همین جهت هم حضورشان و هم اظهارات‌شان بسیار زیان‌بارتر از عوام و عوام‌زدگی واقعی است که چهره‌اش و شیوه‌های بیانش روشن و شناخته شده است.

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی